محمود احمدی:
به نام خدا، در آغاز خواستم تسلیت بگویم درگذشت مادر مجاهد احمدی را خدمت خواهر مریم و برادر مسعود و خدمت همرزم گرامی و عزیزش، عزیز رضاییها، خدمت همه خواهران و برادران مجاهد که مادر خودش را مادر همه آنها میدانست را تسلیت میگویم خدمت همه مادران فداکار زندانیان سیاسی. برای من مادر احمدی بهعنوان یک شخصیت سیاسی استواری بود که از کوچکی بر روی همه ما تأثیر داشت. آنچه تأثیر داشت استواری و استقامت و شخصیتش بود.
او در زمانی که در حقیقت در بیدادگاه رژیم در سال 50 شرکت کرد، یک گم شده خودش را در مبارزاتی که 30سال در آن شرکت داشت پیدا کرد. بعد از کودتای 28مرداد او که در جبهه یاوران مصدق در کنار پدرم و آقای طالقانی بود و از نزدیکترین دوستان و یاوران آقای طالقانی هم بودند یک نکته خیلی روی ذهنش تأثیر گذاشت و این آن بود که در میان همه بازماندگان مصدق چهرهیی که باید بایستد و در مقابل دیکتاتوری مقاومت کند و راه او را ادامه بدهد این چهره را نیافت. در جریان دادگاه مادر چیزی را در مسعود و در کمیته مرکزی سازمان که آنجا دفاع میکردند دید که همان کمبودی بود که در جنبش نهضت ملی مصدق میدید. توی این دادگاه وقتی مرکزیت سازمان و بهویژه مسعود آنچنان مهاجم در برابر رژیم شاه را محاکمه میکردند و رئیس دادگاه جرأت نطق کشیدن نداشت بهخصوص وقتی مسعود دفاعیاتش در دفاع از نهضت ملی دکتر مصدق و خیانت شاه و دست نشاندگی شاه بود، این جریان یک مرتبه مادر را به یک نقطه جدیدی رساند. به یک کشفی رساند. در چهره مسعود چیزی را که نبود دید. بعد از اینکه در آنتراکت پشت سرش نماز خواندند رفت سراغ مسعود گفت تو باید بمانی با التماس بهش گفت، مسعود اگر تو نباشی، پس حرف ما را کی بزنه. سخنگوی ما کی باشه. این نه تنها بهاصطلاح یک درک و یک کشف و درک سیاسی بلکه تبدیل به یک باور به مجاهدین و به مسعود شد که مادر تا آخر عمرش بر همین اساس حرکت کرد. این داستان همچنان ادامه داشت در سال 54 و وقتی احمد زیر شکنجه شهید شد مادر بعدها به من گفت من یک خاطرهیی میخوام برات بگویم، گفتم بگو، گفت وقتی احمد زیر شکنجه شهید شد، خامنهای آمد منزل ما. دو ماه خامنهای در سال 54 زندان بود و در آن بهاصطلاح زندان یک مدتی هم سلول احمد بود. گفت وقتی آمد خانه ما پیش من و پیش پدرت، رو کرد به ما و گفتش که ببینید ما در این مبارزه هیچ کارهایم. ما کاری نکردیم. هر کاری کردند بچههای شما و مجاهدین بودند. اینها بودند که همه شکنجهها و مقاومتها را تحمل کردند همچنین آن نکتهیی که باید از مادر بگویم نکته مربوط به سال 64 است. در انقلاب ایدئولوژیک. مادر در خواهر مریم رجوی همان چهرهیی را که در سال 50 در مسعود یافته بود، در خواهر مریم دید و من میگویم اگر این ایمان و این عشق وجود نداشت، به خدا هرگز نمیشد این همه مصیبت، فشار، سرسختی را تحمل کرد. که دادن فرزندان بخش کوچکی از آن هست و رنجی که آنها کشیدند اصلاً قابل مقایسه نیست با هیچ رنجی، به این جهت من از حالا میگویم و واقعاً باور دارم که مادر در قبل از شهادتش نتیجه همه فعالیتها و رنجهای خودش را اول در این دنیا دید. در وجود مادرانی که بهصورت یک لشکر یک جریان طولانی در سراسر ایران هستند و از راه و آرمان آزادی و فرزندانشان دفاع میکنند مانند مادر ستار بهشتی، مادر ریحانه. خوب در وجود اینها آثار آن فعالیتهای خودشان را، رنج و شکنج خودشان را دیدن و رفتن و من میگویم یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک الی راضیه مرضیه فدخلی فی عبادی و دخلی جنتی. و به تو درود میفرستیم و تعهد میدهیم که راه تو و آرمانت را تا به آخر در وفای به مسعود و مریم ادامه دهیم، تا آزادی ادامه دهیم. مجاهد بمانیم و مجاهد بمیریم.
سهیلا صادق:
قبل از هر چیزی درگذشت و فقدان مادر عزیزمان، خانم احمدی عزیز را خواهر مریم به شما، به عزیز، سمبل و پرچمدار همه مادران شهدا و مادران مجاهد و به برادر محمود و به برادرم دکتر جواد و... عزیز که امروز اینجا نیست، اول تسلیت میگویم. دلم میخواهد یعنی در واقع وظیفه خودم میدانم قبل از هر چیزی از تأثیرات مشخص مادر احمدی روی خودم صحبت بکنم. خانم احمدی را من سال 50 در جریان دادگاهها دیدم و بعد هم که خوب دم در زندان قزل قلعه و همینطور در زندانها، کمیته شهربانی، بعد هم که زندان مشهد، مشخصاً مدتی که میرفتیم، خوب دائماً میدیدم و در همه جلسات خانوادهها که همیشه بودند، در همه فعالیتها. اگر بخواهم بگویم چه تصویری از مادر همیشه توی ذهنم بوده و هست، یک زن مقاوم، جدی، خیلی خیلی صبور، صبور به مفهوم ایستادگی و استحکام و استقامتشان بگذارید من این را بگویم که آن موقع، سال 50، حالا برادر محمود هم اشاره کردند، خب برای همه روشن هست، نه اینترنتی بود و نه دوربینی بود و نه تلفنی بود که بشود این خبرها را به جایی رساند. فضا اصلاً فضایی بود که کسی فکر نمیکرد حتی بتواند این صدا به یک نفر بیرون برسد. توی دادگاهها را الآن برادر محمود اشاره کردند. ولی توی این صحنه مقهور نشدن، ایستادن، خوب اینها آن چیزهایی بود که کمااینکه بعدش، اینها آن چیزایی بود که خیلی تأثیرگذار بود. مثلاً فرض کنید تجمع بود میخواستیم اعتراض کنیم به چیزی، جلوی در دادرسی ارتش، حتماً خانم احمدی در صف اول بود. توی همان جمعهای خانوادهها که تشکیل میشد، که اشاره کردند محور تشکل فاطمه امینی بود، آنجا بهترین ظرف بود برای اینکه فرض کنید بچههایی مثل خود من که در واقع بتوانیم آموزش بگیریم، ارتباطاتمان بتواند وصل بشود و خوب البته ساواک هم حمله میکرد، سعی میکردند با دستگیری خانوادهها مانع آن بشوند، ولی هیچ چیزی جلودار خانم احمدی و این مادران قهرمان ما نبود و اینها بودند که از جمعآوری کمک مالی تا پخش اطلاعیه، از هیچ فعالیتی فروگذار نمیکردند و همیشه تو صف مقدم بودند. این همان سنتی است که مادرانمان که گفتم الآن عزیز اینجا خودشون بهعنوان پرچمدار و پیشتاز هستند. این مادرها پایهگذاری کردند و الآن این سنت است که شاهد گسترشش توی همه جای ایران و توی این ابعاد گسترده اجتماعی هستیم و چنین پشتوانهیی هست که اینطوری در ایران گسترش پیدا کرده. پس در آخر باز هم هزاران درود میفرستم به مادر احمدی عزیز که این طور با عزت در اوج سربلندی و افتخار بیشترین تأثیر و بیشترین کار رو کردند و حتماً که الآن در جوار شهدا و همراه با فرزندان شهیدشان و دیگر شهدا محشورند. متشکرم
فاطمه رضایی:
من هم میخواستم بگویم که با خضوع تمام خواستم ادای احترام کنم به شیرزنی شجاع، جنگنده، صبور، پرطاقت و سرشار از امید و ایمان و مهربانی. مادری که هیچکس از الطاف مادرانهاش بینصیب نبود و تا آخرین دم حیات مشوقی پرشور برای راه و آرمان مسعود و مریم بود. مادر با وجود درد و داغی که به دل داشت دادخواه خون و رنج فرزندان مجاهدش بود و همیشه با شور بسیار میخواست که بهرغم همه فاصلههای جغرافیایی که با هم داشتیم، از عزیزانش خبر بگیرد و همیشه دعای خیرش همراه آنها بود. چند هفته پیش وقتی باهاشون صحبت میکردم مادر گفت: من همیشه گفتم و میگویم من عاشق مجاهدین هستم و این عشق مادری است که به من چنین قدرتی داده. من فدایی همه شما هستم. من فقط به وظیفهام عمل کردهام. من فدای مسعود و مریم هستم و به اونها بگو که من تا جان در نقس دارم به عهدم وفا میکنم و این آخرین پیامی بود که مادر داد و ما با اون صحبت کردیم. هزاران درود بر این مادران که راهشان با پایداری دیگر مادران شهید و اسیر امروز ایران تا رسیدن به پیروزی نهایی ادامه پیدا میکند و ما شاهد هستیم که آن پیشتازان صدایشان همواره رسا است و رژیم هرگز قادر نیست که صدای آنها را خاموش کند، یاد مادر احمدی و همه مادران قهرمان ما همیشه جاودان خواهد بود و راه پر فروغشان ادامه خواهد داشت.
مهدی ابریشمچی:
به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران و به نام و به یاد مادر قهرمان مادر احمدی. اجازه بدهید قبل از هر چیز این فقدان را، خواهر مریم به شما و به برادرمان مسعود، معلمین این نسل، کسانی که چنین گوهران و چنین قهرمانانی را پرورش دادند تسلیت عرض کنم و همین طور تسلیت عرض کنم به برادر عزیزم و به قول ما مجاهدین تن واحد 50سالهام محمود که گام به گام کنارش بودم و همیشه ازش الهام گرفتم و همین طور به برادر عزیزم مجاهد قهرمان جواد، دکتر جواد در زندان لیبرتی و به خانواده احمدی.
واقعیت این هست که زبان بهمعنای واقعی کلمه از بیان آنچه که این مادر قهرمان انجام داد و با خود حمل کرد قاصر هست. من فقط میتوانم بگویم به زبان مولا علی مصداق تزول الجبال و لا تزول، اگر کوهها از جای خود جنبیدند، این مادر از جای خودش و مسیرش نجنبید، همیشه گفتهاند که سازمان مجاهدین بر سر درش نوشته شده فدا و صداقت. راستی راز و رمز اینکه مجاهدین ماندند و ماندگار شدند و توانستند پنجاه سال استقامت کنند، چی بود؟ تردیدی نیست قبل از هر چیز چون راه یافته بودند و از نعمت راهبری برخوردار بودند. ولی در ورای این بدون شک آنچه که وجدانهای آگاه مردم را تحت تأثیر قرار داد و این سازمان را قادر کرد که گامهای استوار خودشان را به پیش بردارد و به این نقطه برسد، کلمه سحرانگیز فدا و صداقت بود. مادر احمدی هر دوی اینها را به روشنترین وجه در خود جمع کرده بود. بنابراین من فکر میکنم شایستهترین حرف این هست که به سازمان مجاهدین و به خلق قهرمان ایران بهخاطر برخورداری از چنین مادری و چنین مادرانی مثل مادر عزیز و همه مادرانی که اسمشان اینجا برده شد، واقعاً باید تبریک گفت. چرا که اینها راز و رمز ماندگاری و راز و رمز پیروزی نهایی ما هستند. بنابراین بر آنها درود و نباید تردید کرد و باید رو به خامنهای گفت که در ایستادگی و عزم مادرانی مثل مادر قهرمان احمدی، شکست دشمن رقم خورده و به همین دلیل بوده که بهرغم تمام جنایاتی که انجام دادی از جمله در رابطه با این مادر، این نسل امروز در این نقطه است. سراسر جهان را پوشانده، هزار اشرف میطوفد و به پیش میرود و بدون تردید دیر نیست که بنیاد نظام آخوندی و جهل و ستم و استبداد را در میهن ما برخواهد افکند. و بهعنوان آخرین کلام، طبق معمول ما با مادر قهرمان تجدیدعهد میکنیم که راهت را ادامه بدهیم انشاالله تا آرزوهایی که تو داشتی یعنی رهبری شدن مردم ایران توسط آن کس که عشق تو بود، آن کسانی که عشق تو بودند و رسیدن آزادی برای مردم ایران انشاالله ادامه بدهیم و از پا ننشینیم.
محمدعلی توحیدی:
بله، تشکر از برادر شریف و اجازه بدهید من اضافه کنم به حرفهای برادر شریف که بیچاره خمینی و خامنهای و ارتجاع و استثمار در ایران. یک روز دکتر هزارخانی اگر اشتباه نکنم در مراسم یادبود پدر رضاییهای شهید بود که اشاره کرد که خمینی پدران و مادران ما را هم به آزمایش کشید. حاج خلیل رضایی را آمد مسئول رسیدگی به اموال و ثروتهای مصادره شده قرار داد که شاید بتواند روی پدران هم اثر بگذارد و دامی پهن کند و شکست خورد. حاج خلیل آوارگی را پذیرفت. فرزندان دیگرش را هم در راه خدا داد، و به خمینی نه گفت. اگر یک مقداری از وقایع روز سیاسی به اعماق جامعه ایران نگاه کنیم، وقتی مادرانی با دهههای متمادی زندگی در اعماق صدساله جامعه ایران با خمینی بهطور خاص با ارتجاع، با فریب دینی، با دروغ دینی، اینطوری مرزبندی میکنند و اینطوری میآیند، باید دید که در این جامعه چه نسلی و چه جنبشی با رهبری ضدارتجاعی مسعود و نبرد ضداستثماری، عمیقاً ضداستثماری خواهر مریم شکل گرفته و این بنیادگرایی و تروریسمی که دنیا را اینجوری به تنگنا انداخته، در مقابل خلق ما و تاریخ ما و جنبش ما و مقاومت ما چقدر بیچاره و چقدر زبون هست. بهخصوص با بیناتی مثل این مادران.
پایان.
به نام خدا، در آغاز خواستم تسلیت بگویم درگذشت مادر مجاهد احمدی را خدمت خواهر مریم و برادر مسعود و خدمت همرزم گرامی و عزیزش، عزیز رضاییها، خدمت همه خواهران و برادران مجاهد که مادر خودش را مادر همه آنها میدانست را تسلیت میگویم خدمت همه مادران فداکار زندانیان سیاسی. برای من مادر احمدی بهعنوان یک شخصیت سیاسی استواری بود که از کوچکی بر روی همه ما تأثیر داشت. آنچه تأثیر داشت استواری و استقامت و شخصیتش بود.
او در زمانی که در حقیقت در بیدادگاه رژیم در سال 50 شرکت کرد، یک گم شده خودش را در مبارزاتی که 30سال در آن شرکت داشت پیدا کرد. بعد از کودتای 28مرداد او که در جبهه یاوران مصدق در کنار پدرم و آقای طالقانی بود و از نزدیکترین دوستان و یاوران آقای طالقانی هم بودند یک نکته خیلی روی ذهنش تأثیر گذاشت و این آن بود که در میان همه بازماندگان مصدق چهرهیی که باید بایستد و در مقابل دیکتاتوری مقاومت کند و راه او را ادامه بدهد این چهره را نیافت. در جریان دادگاه مادر چیزی را در مسعود و در کمیته مرکزی سازمان که آنجا دفاع میکردند دید که همان کمبودی بود که در جنبش نهضت ملی مصدق میدید. توی این دادگاه وقتی مرکزیت سازمان و بهویژه مسعود آنچنان مهاجم در برابر رژیم شاه را محاکمه میکردند و رئیس دادگاه جرأت نطق کشیدن نداشت بهخصوص وقتی مسعود دفاعیاتش در دفاع از نهضت ملی دکتر مصدق و خیانت شاه و دست نشاندگی شاه بود، این جریان یک مرتبه مادر را به یک نقطه جدیدی رساند. به یک کشفی رساند. در چهره مسعود چیزی را که نبود دید. بعد از اینکه در آنتراکت پشت سرش نماز خواندند رفت سراغ مسعود گفت تو باید بمانی با التماس بهش گفت، مسعود اگر تو نباشی، پس حرف ما را کی بزنه. سخنگوی ما کی باشه. این نه تنها بهاصطلاح یک درک و یک کشف و درک سیاسی بلکه تبدیل به یک باور به مجاهدین و به مسعود شد که مادر تا آخر عمرش بر همین اساس حرکت کرد. این داستان همچنان ادامه داشت در سال 54 و وقتی احمد زیر شکنجه شهید شد مادر بعدها به من گفت من یک خاطرهیی میخوام برات بگویم، گفتم بگو، گفت وقتی احمد زیر شکنجه شهید شد، خامنهای آمد منزل ما. دو ماه خامنهای در سال 54 زندان بود و در آن بهاصطلاح زندان یک مدتی هم سلول احمد بود. گفت وقتی آمد خانه ما پیش من و پیش پدرت، رو کرد به ما و گفتش که ببینید ما در این مبارزه هیچ کارهایم. ما کاری نکردیم. هر کاری کردند بچههای شما و مجاهدین بودند. اینها بودند که همه شکنجهها و مقاومتها را تحمل کردند همچنین آن نکتهیی که باید از مادر بگویم نکته مربوط به سال 64 است. در انقلاب ایدئولوژیک. مادر در خواهر مریم رجوی همان چهرهیی را که در سال 50 در مسعود یافته بود، در خواهر مریم دید و من میگویم اگر این ایمان و این عشق وجود نداشت، به خدا هرگز نمیشد این همه مصیبت، فشار، سرسختی را تحمل کرد. که دادن فرزندان بخش کوچکی از آن هست و رنجی که آنها کشیدند اصلاً قابل مقایسه نیست با هیچ رنجی، به این جهت من از حالا میگویم و واقعاً باور دارم که مادر در قبل از شهادتش نتیجه همه فعالیتها و رنجهای خودش را اول در این دنیا دید. در وجود مادرانی که بهصورت یک لشکر یک جریان طولانی در سراسر ایران هستند و از راه و آرمان آزادی و فرزندانشان دفاع میکنند مانند مادر ستار بهشتی، مادر ریحانه. خوب در وجود اینها آثار آن فعالیتهای خودشان را، رنج و شکنج خودشان را دیدن و رفتن و من میگویم یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک الی راضیه مرضیه فدخلی فی عبادی و دخلی جنتی. و به تو درود میفرستیم و تعهد میدهیم که راه تو و آرمانت را تا به آخر در وفای به مسعود و مریم ادامه دهیم، تا آزادی ادامه دهیم. مجاهد بمانیم و مجاهد بمیریم.
سهیلا صادق:
قبل از هر چیزی درگذشت و فقدان مادر عزیزمان، خانم احمدی عزیز را خواهر مریم به شما، به عزیز، سمبل و پرچمدار همه مادران شهدا و مادران مجاهد و به برادر محمود و به برادرم دکتر جواد و... عزیز که امروز اینجا نیست، اول تسلیت میگویم. دلم میخواهد یعنی در واقع وظیفه خودم میدانم قبل از هر چیزی از تأثیرات مشخص مادر احمدی روی خودم صحبت بکنم. خانم احمدی را من سال 50 در جریان دادگاهها دیدم و بعد هم که خوب دم در زندان قزل قلعه و همینطور در زندانها، کمیته شهربانی، بعد هم که زندان مشهد، مشخصاً مدتی که میرفتیم، خوب دائماً میدیدم و در همه جلسات خانوادهها که همیشه بودند، در همه فعالیتها. اگر بخواهم بگویم چه تصویری از مادر همیشه توی ذهنم بوده و هست، یک زن مقاوم، جدی، خیلی خیلی صبور، صبور به مفهوم ایستادگی و استحکام و استقامتشان بگذارید من این را بگویم که آن موقع، سال 50، حالا برادر محمود هم اشاره کردند، خب برای همه روشن هست، نه اینترنتی بود و نه دوربینی بود و نه تلفنی بود که بشود این خبرها را به جایی رساند. فضا اصلاً فضایی بود که کسی فکر نمیکرد حتی بتواند این صدا به یک نفر بیرون برسد. توی دادگاهها را الآن برادر محمود اشاره کردند. ولی توی این صحنه مقهور نشدن، ایستادن، خوب اینها آن چیزهایی بود که کمااینکه بعدش، اینها آن چیزایی بود که خیلی تأثیرگذار بود. مثلاً فرض کنید تجمع بود میخواستیم اعتراض کنیم به چیزی، جلوی در دادرسی ارتش، حتماً خانم احمدی در صف اول بود. توی همان جمعهای خانوادهها که تشکیل میشد، که اشاره کردند محور تشکل فاطمه امینی بود، آنجا بهترین ظرف بود برای اینکه فرض کنید بچههایی مثل خود من که در واقع بتوانیم آموزش بگیریم، ارتباطاتمان بتواند وصل بشود و خوب البته ساواک هم حمله میکرد، سعی میکردند با دستگیری خانوادهها مانع آن بشوند، ولی هیچ چیزی جلودار خانم احمدی و این مادران قهرمان ما نبود و اینها بودند که از جمعآوری کمک مالی تا پخش اطلاعیه، از هیچ فعالیتی فروگذار نمیکردند و همیشه تو صف مقدم بودند. این همان سنتی است که مادرانمان که گفتم الآن عزیز اینجا خودشون بهعنوان پرچمدار و پیشتاز هستند. این مادرها پایهگذاری کردند و الآن این سنت است که شاهد گسترشش توی همه جای ایران و توی این ابعاد گسترده اجتماعی هستیم و چنین پشتوانهیی هست که اینطوری در ایران گسترش پیدا کرده. پس در آخر باز هم هزاران درود میفرستم به مادر احمدی عزیز که این طور با عزت در اوج سربلندی و افتخار بیشترین تأثیر و بیشترین کار رو کردند و حتماً که الآن در جوار شهدا و همراه با فرزندان شهیدشان و دیگر شهدا محشورند. متشکرم
فاطمه رضایی:
من هم میخواستم بگویم که با خضوع تمام خواستم ادای احترام کنم به شیرزنی شجاع، جنگنده، صبور، پرطاقت و سرشار از امید و ایمان و مهربانی. مادری که هیچکس از الطاف مادرانهاش بینصیب نبود و تا آخرین دم حیات مشوقی پرشور برای راه و آرمان مسعود و مریم بود. مادر با وجود درد و داغی که به دل داشت دادخواه خون و رنج فرزندان مجاهدش بود و همیشه با شور بسیار میخواست که بهرغم همه فاصلههای جغرافیایی که با هم داشتیم، از عزیزانش خبر بگیرد و همیشه دعای خیرش همراه آنها بود. چند هفته پیش وقتی باهاشون صحبت میکردم مادر گفت: من همیشه گفتم و میگویم من عاشق مجاهدین هستم و این عشق مادری است که به من چنین قدرتی داده. من فدایی همه شما هستم. من فقط به وظیفهام عمل کردهام. من فدای مسعود و مریم هستم و به اونها بگو که من تا جان در نقس دارم به عهدم وفا میکنم و این آخرین پیامی بود که مادر داد و ما با اون صحبت کردیم. هزاران درود بر این مادران که راهشان با پایداری دیگر مادران شهید و اسیر امروز ایران تا رسیدن به پیروزی نهایی ادامه پیدا میکند و ما شاهد هستیم که آن پیشتازان صدایشان همواره رسا است و رژیم هرگز قادر نیست که صدای آنها را خاموش کند، یاد مادر احمدی و همه مادران قهرمان ما همیشه جاودان خواهد بود و راه پر فروغشان ادامه خواهد داشت.
مهدی ابریشمچی:
به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران و به نام و به یاد مادر قهرمان مادر احمدی. اجازه بدهید قبل از هر چیز این فقدان را، خواهر مریم به شما و به برادرمان مسعود، معلمین این نسل، کسانی که چنین گوهران و چنین قهرمانانی را پرورش دادند تسلیت عرض کنم و همین طور تسلیت عرض کنم به برادر عزیزم و به قول ما مجاهدین تن واحد 50سالهام محمود که گام به گام کنارش بودم و همیشه ازش الهام گرفتم و همین طور به برادر عزیزم مجاهد قهرمان جواد، دکتر جواد در زندان لیبرتی و به خانواده احمدی.
واقعیت این هست که زبان بهمعنای واقعی کلمه از بیان آنچه که این مادر قهرمان انجام داد و با خود حمل کرد قاصر هست. من فقط میتوانم بگویم به زبان مولا علی مصداق تزول الجبال و لا تزول، اگر کوهها از جای خود جنبیدند، این مادر از جای خودش و مسیرش نجنبید، همیشه گفتهاند که سازمان مجاهدین بر سر درش نوشته شده فدا و صداقت. راستی راز و رمز اینکه مجاهدین ماندند و ماندگار شدند و توانستند پنجاه سال استقامت کنند، چی بود؟ تردیدی نیست قبل از هر چیز چون راه یافته بودند و از نعمت راهبری برخوردار بودند. ولی در ورای این بدون شک آنچه که وجدانهای آگاه مردم را تحت تأثیر قرار داد و این سازمان را قادر کرد که گامهای استوار خودشان را به پیش بردارد و به این نقطه برسد، کلمه سحرانگیز فدا و صداقت بود. مادر احمدی هر دوی اینها را به روشنترین وجه در خود جمع کرده بود. بنابراین من فکر میکنم شایستهترین حرف این هست که به سازمان مجاهدین و به خلق قهرمان ایران بهخاطر برخورداری از چنین مادری و چنین مادرانی مثل مادر عزیز و همه مادرانی که اسمشان اینجا برده شد، واقعاً باید تبریک گفت. چرا که اینها راز و رمز ماندگاری و راز و رمز پیروزی نهایی ما هستند. بنابراین بر آنها درود و نباید تردید کرد و باید رو به خامنهای گفت که در ایستادگی و عزم مادرانی مثل مادر قهرمان احمدی، شکست دشمن رقم خورده و به همین دلیل بوده که بهرغم تمام جنایاتی که انجام دادی از جمله در رابطه با این مادر، این نسل امروز در این نقطه است. سراسر جهان را پوشانده، هزار اشرف میطوفد و به پیش میرود و بدون تردید دیر نیست که بنیاد نظام آخوندی و جهل و ستم و استبداد را در میهن ما برخواهد افکند. و بهعنوان آخرین کلام، طبق معمول ما با مادر قهرمان تجدیدعهد میکنیم که راهت را ادامه بدهیم انشاالله تا آرزوهایی که تو داشتی یعنی رهبری شدن مردم ایران توسط آن کس که عشق تو بود، آن کسانی که عشق تو بودند و رسیدن آزادی برای مردم ایران انشاالله ادامه بدهیم و از پا ننشینیم.
محمدعلی توحیدی:
بله، تشکر از برادر شریف و اجازه بدهید من اضافه کنم به حرفهای برادر شریف که بیچاره خمینی و خامنهای و ارتجاع و استثمار در ایران. یک روز دکتر هزارخانی اگر اشتباه نکنم در مراسم یادبود پدر رضاییهای شهید بود که اشاره کرد که خمینی پدران و مادران ما را هم به آزمایش کشید. حاج خلیل رضایی را آمد مسئول رسیدگی به اموال و ثروتهای مصادره شده قرار داد که شاید بتواند روی پدران هم اثر بگذارد و دامی پهن کند و شکست خورد. حاج خلیل آوارگی را پذیرفت. فرزندان دیگرش را هم در راه خدا داد، و به خمینی نه گفت. اگر یک مقداری از وقایع روز سیاسی به اعماق جامعه ایران نگاه کنیم، وقتی مادرانی با دهههای متمادی زندگی در اعماق صدساله جامعه ایران با خمینی بهطور خاص با ارتجاع، با فریب دینی، با دروغ دینی، اینطوری مرزبندی میکنند و اینطوری میآیند، باید دید که در این جامعه چه نسلی و چه جنبشی با رهبری ضدارتجاعی مسعود و نبرد ضداستثماری، عمیقاً ضداستثماری خواهر مریم شکل گرفته و این بنیادگرایی و تروریسمی که دنیا را اینجوری به تنگنا انداخته، در مقابل خلق ما و تاریخ ما و جنبش ما و مقاومت ما چقدر بیچاره و چقدر زبون هست. بهخصوص با بیناتی مثل این مادران.
پایان.
خبرهاى ما را مى توانيد در كانال تلگرام نيز دنبال كنيد
https://telegram.me/mojahedin_org
https://telegram.me/mojahedin_org
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar