måndag 28 december 2015

یامبرِ صلیب بر دوش- علیرضا خالوکاکایی


اشک ْقطره‌یی درشت، از چشمان هراسان زن گرفتار و بی فریادرس، در آستانهُ فروچکیدن بود. قامت مچالهُ او، در ازدحام اوباش، چون پوپکی بالْ شکستهیی می‌نمود در محاصرهُ کرکس‌ها. فریسیان با ریش‌های بافته و انبوه خود -که به چهره‌های چرمی و زمختشان خشونتی حیوانی می‌بخشید- او را دوره کرده بودند. کسی به کسی نگاه نمی‌کرد. گورکن آخرین کپهُ خاک را با غیظ به بالا پرتاب کرد و بیرون پرید. گرداگرد گودال آماده -که به دهان مرده‌یی ماننده بود-  کوهوارهیی از قلوه‌سنگ‌های ریزودرشت، دندان بر دندان می‌سایید. از هوا زهر و خون می‌چکید. فریادی چون غلتیدن بشکهُ تندر بر بام ابرها،  فضای سرد و خشک را شکافت.

مادر مریم و پدرش، عمران، از چهره‌های خوش‌نام بنی‌اسرائیل بودند. این مادر وقتی باردار بود نذر کرد، پسری را که به دنیا می‌آورد، به خداوند هدیه کند؛ یعنی وقف دین و کنیسه نماید. اما برخلاف انتظار و توقع، نوزاد، دختر بود، او را «مریم» نامیدند. مریم از نوجوانی تحت سرپرستی ذکریا، از پیامبران نامور بنی‌اسرائیل قرار گرفت.  انجیل‌ها می‌گویند بعدها مریم نامزد مرد جوانی بنام یوسف شد که در شهر «ناصره» درمنطقه جلیل از مناطق فلسطین نجاری می‌کرد. به همین دلیل مردم، مردم عیسی را به اعتبار ناپدری‌اش عیسای ناصری (اهل ناصره) و پیروانش را هم «نصاری»  نامیدند.

تولد خارق العادهُ مسیح

 داستان تولد مسیح در سوره مریم به‌طور کامل آمده است. ظهور فرشته الهی به‌صورت یک انسان بر مریم، در خلوت عبادت، شروع ماجراست. فرشته به او پیام باردارشدن و تولد عیسی مولودی فرخنده و مبارک را می‌دهد. ازاین‌پس سرگذشت دردناک مریم برای ساختن رویدادی شکوهمند در تاریخ شروع می‌شود. اوباش تحریک‌شده و ولگردان هرزه‌درا و چماق به دست،  او را ناپاک و بدکاره می‌نامیدند و بسا زخم‌زبان‌ها می‌زدند. مانند: «ای مریم! پدر و مادرت این‌کاره نبودند ولی تو چرا؟!…» این‌چنین بود که بار عظیم زایش یک وجود تاریخی جدید، بر دوش مریم عذرا قرار می‌گیرد، و او با طاقتی شگفت، پیروزمندانه آن را به ثمر می‌رساند.
باکمی درنگ و رفتن به عمق، باید گفت اتفاقاً جان کلام نیز اینجاست گویی خدا عمد داشته، به این وسیله با تمامیت نکبت و ریشهُ جاهلیت و ارتجاع دربیفتد. تحت قوانین ارتجاعی آن زمان، زن، وجودی گناهکار به شمار می‌آمد و با کوچک‌ترین بهانه خونش مباح می‌شد. میهن اسیرمان را در زیر نعلینِ خونینِ عمامه به سرهای تازیانه به دست نگاه کنید تا دریابید 600 سال قبل از ظهور اسلام، زنان آن روزگار از دست فریسیان چه می‌کشیده‌اند. راستی چه شباهت شگفتی! وجود دارد بین زمانهُ ما و شرایطی که مسیح در آن برانگیخته شد؛ آیا این تصادفی است؟
آری، نفس تولد عیسی بار ضد ارتجاعی دارد. او در شرایطی قدم به عرصهُ حیات گذاشت که آخوندهای یهودی (همان‌ها که سنگسار توسط آن‌ها ترویج و اجرا می‌شده) با دکان‌های ارتجاعی خود، مردم جامعه و اندیشهُ انسانی را به انحراف کشانده، و برای زن شخصیت و احترامی قائل نبودند. عجایب کار خدا را می‌بینید؟ کسی را به جان آخوندهای یهودی انداخته که از دید آن‌ها اولین اتهامش این است که اصلاً پدر ندارد و معلوم نیست چطور به دنیا آمده، حال ادعای پیامبری هم دارد! اینجاست که باید دوباره آن جملهُ طلایی خضرِ پیامبر را - در پاسخ به سؤالات مکرر حضرت موسی- از قول قرآن شنید، و در آن تعمق کرد:  «أَلَمْ أَقُل لَّک إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْراً»(کهف- 72 و 75). آیا به تو نگفتم نمی‌توانی صبر کنی؟ [نگفتم صبر کن تا به کنه حقیقت پی ببری].
در قرآن می‌خوانیم حضرت مسیح -درحالی‌که نوزادی بیش نیست- در گهواره، خود را به‌عنوان بندهُ خدا، صاحب کتاب و پیامبر معرفی می‌کند (إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیاً / وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَینَ مَا کنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهُ وَالزَّکاهُ مَا دُمْتُ حَیاً) و بلافاصله انگشت می‌گذارد روی نیکی و احترام نسبت به مادر بزرگوارش؛ زیرا این مریم است -که پس از به دنیا آوردن مسیح- در معرض اتهام و ژاژخایی آخوند مآبانهُ اوباش قرارگرفته (وَبَرّاً به والدتی) و می‌گوید خدا مرا جبار شقی قرار نداده «وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیاً» (مریم- آیات 32-30 )
 بنابر آنچه گفته شد، مخاطب اصلی مسیح، آخوندها و فریسیان ریاکار و دین‌فروش بودند. عیسی  از همان روز نخست اعلام کرد که دین جدید نیاورده بلکه تأییدکننده دین موسی است. آمده تا تحریفات ارتجاعی علیه آن آئین را افشا کند. «وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاهُ وَلِأُحِلَّ لَکم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکمْ وَجِئْتُکم بِآیهُ مِّن رَّبِّکمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِیعُونِ» (آل عمران- 50 ) جنگ مسیح، علیه ارتجاع مذهبی جنگی سخت بود. او آن‌ها را در تمامی مظاهر دین فروشی می‌کوبید و افشا می‌کرد. نمونه‌اش داستانی که در ابتدای این نوشتار نقل کردیم که چطور مسیح مانع سنگسار یک زن نگون‌بخت شد.
رویاروی شقاوت دین‌فروشان که ما نمونه‌های فراوان آن را روزمره در جامعهُ آخوند زدهُ خودمان حس می‌کنیم، مسیح مبشر عشق و عطوفت بود. ازاین‌رو به محرومان می‌گفت: «ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، نزد من بیانید و من به شما آرامش‌خواهم داد». قبل از مسیح آنچه به نام دین  در جامعه تبلیغ‌شده بود، جز وحوشت و سنگدلی نبود. دست‌وپا بریدن، چشم درآوردن، سنگسار و شقه کردن - درپوش اجرای احکام و حدود دینی-  سبب شده بود تا آخوندها و فریسیان بر گردهُ مردم حکومت کنند.  ستمدیدگان در وجود مسیح پیامبری را می‌دیدند که  به رحمت،  عدالت و رهایی فرامی‌خواند و این دجالان دین‌فروش را خوش نمی‌آمد به همین دلیل او را تکفیر و خونش را مباح نمودند. آنان  از حاکم رومی فلسطین خواستند که مسیح را اعدام نماید. به‌رغم عدم تمایل حاکم رومی به این کار؛ و باآنکه او، انتخاب بین اعدام  عیسی و باراباس (یک جنایتکار حرفه یی) را به عهده خود مردم گذاشت اما تحریک و سم‌پاشی آخوندهای یهودی علیه حضرت مسیح تا بدان پایه رسید که باراباس جنایتکار بخشوده شد و مسیحِ مبشر عطوفت و نرم‌دلی به مرگ محکوم گردید.
آنچه مسلم است، مسیح زنده است؛ زنده در تمامی خروش‌ها و فریادهای آزادی‌خواهی و عدالت‌جویی. در سالروز میلاد او به‌صورت خاص، و در آستانهُ هرسال نو مسیحی، به‌صورت عام، آرزو می‌کنیم ایران‌زمین نیز با الهام از پیام مسیح، از چنگال ارتجاع هار و فاشیسم شقاوت پیشهُ دینی رها شود، و صلح و برابری در دولت عشق، جای آن را بگیرد. تا آن زمان نیز ما بی‌گمان «صلیب خویش بر دوش» باافتخار گام به راهی خواهیم گذاشت که مسیح و دیگر مبشران نجات‌بخش گذاشته‌اند. باشد از این جملهُ ژرف و زیبای او، ره‌توشه گیریم که گفت:

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar