Kampen för ett fritt Iran
fredag 25 december 2015
سینا دشتی: تقارن سعدین
تولد حضرت مسیح امسال متقارن با تولد پیامبر اسلام محمد مصطفى است و بالطبع پیروان هردو، که به طور علمى میتوان آنها را شخصیت تاریخى دانست، بسیار خوشحال هستند و جشن خاص خود را دارند.
همزمان امواج تیره و تاریک اعدام، اختناق، کشتار، آوارگى و بمبارانها خلق هاى خاورمیانه را در چنگال خود گرفته و از هر کشور این منطقه خون انسانها در ابعاد غیر قابل تصورى میریزد. در کانون این بحران مردم سوریه از سنى و شیعه و فاطمى و مسیحى و کرد و آسورى و ... در معرض از دست دادن همه ى هستى خود مى باشند. جلاد مردم سوریه تنها با اتکاء به حمایت همه جانبه ى رژیم آخوندها و همدستى و مماشات و شراکت ابرقدرتهاى جهانى در مقابل انقلاب مردم سوریه، دوام آورده است. اعمال داعش که در اصل شاگرد و مقلد اصلى رژیم به جا مانده از خمینى است، خصلت ضد بشرى تفکر ارتجاعى بنیادگرائى مذهبى را در عصر رسانه هاى اجتماعى در میان جامعه ى جهانى را عیان کرده است در صحنه ى واقعى اما این سیاستهاى مخرب امریکا بود که بعد از اشغال عراق در سال ٢٠٠٣، وضعیتى را فراهم کرد که دست رژیم را براى جولاء دادن در صحنه ى عراق، کاملا باز گذاشت، زمانى که مردم خاورمیانه براى رسیدن به خواستهاى خود قیام کردند، این دخالت رژیم اخوندى در سوریه و عراق بود که زمینه ى رشد داعش را فراهم آورد. در دوران قیام مردم ایران در سال ١٣٨٨، امریکا در کنار رژیم ایستاد، در مقابل نقض دهشتبار حقوق بشر در ایران در عمل، عملى انجام نداد و در حرف جز به سخن گوئى سبک و بازى با کلمات نپرداخت. سیاست حمایت هم شرق و هم غرب از رژیم اخوندى، تا حد اخر ظرفیت تاریخى حضرات، از عجایب روزگار ماست، سگها را گشودند و سنگ ها رابستند، در دورانى که جسد کودکان سه ساله، شن روشن ساحل را مثل سیاه ترین نقطه ى کهکشان مى نمایاند، أیا طبیعى نیست که سئوال شود ، کدام خدا، کدام پیامبر، کدام عشق و کدام انسانیت ؟ مگر از انچه که بر سر انسانها مى آید، خبر ندارید ؟ آى آدمها که در ساحل عافیت و امنیت نشسته اید! آیا از آنچه که هر روز در حلب و بغداد و تهران و گیلان و یمن و بغداد و سنجار و کوبانى و دمشق و حمص و ... میگذرد خبر ندارید که به جشن و شادى نشسته اید ؟ چه کسى را میشود به خاطر این سئوال، سرزنش کرد ؟ اما در میان این وانفسا، هستند انسانهاى که به انسانیت و به ارزشهاى انسانى اعتقاد دارند و در راه احیاء این ارزشها سالها بدون چشم داشت از راحت و آرامش گذشته اند، و سخت ترین شدائد را متحمل شده اند، انها از خود گذشته تا مردم شان به همه چیز برسند، از گهواره تا گور آزادى را جسته اند، از میدانهاى تیر و شکنجه و اعدام و مبارزه گذشته اند، سنگر ها ساخته و جان پناه بشریت به غارت رفته شده اند، . سخنگوى این جنبش، خانم مریم رجوى اما جور دیگرى میبیند و سخن دیگرى میگوید: "میلاد هر پیامبر و برانگیخته شدن او، آغاز دوبارهیی برای حیات اجتماعی انسان در مداری بسا متکاملتر بوده است. شادی و جشن ما برای این میلادها به همین دلیل است. وقتی که تاریکی تعصب و ترور و افراطیگری به جهان ما هجوم میآورد، ما در این میلادها، نوید آغازهای دوباره و روشنایی آزادی و بردباری را میبینیم.امید و نوید محتوم برای نجات ملت سوریه از چنگال خامنهای و بشار اسد و داعش، امید و نوید برای مسیحیان بیخانمانشده موصل و رهایی تمام ملت عراق و امید و نوید برای خلاصی نوکیشان مسیحی ایران از ترس و ناامنی و آزادی تمام ملت ایران از ستم و استبداد مذهبی."این حرف رهبرى است که دهها سال در مبارزه ى مستقیم بر علیه دو دیکتاتورى شرکت داشته، در معرض شدید ترین طوفانهاى سیاسى و نظامى قرار داشته و عزیزانش را هر روز در جایى به زنجیر و دار میکشند و یا با بمب و موشک بر سرشان میریزند و یک لحظه از آماج توطئه و تبانى ارتجاع ضد بشر با اربابان بین المللى قدرت، آسوده نبوده است، در پیام مریم رجوى آنچه هست، بالندگى و پویایى مبارزات براى بشر است، آغاز هاى دوباره که در تاریخ همواره به جلو غلطیده و از مقامى به مکانى جهش کرده تا بشریت در مرداب سکون بودن و ماندن، دفن نشود، او رهبرى است که جنبش او را از پشت بارها با خنجر مورد تهاجم قرار داده و در حمایت از دشمن او از هیچ رذالت و تحریفى دست برنداشته اند، واقعا که در مقابل این فشارها دوام أوردن، خودش شبیه یک معجزه است، البته قانونمند بوده و با پرداخت بهاى مافوق تحمل انسان، اما خلاقیت و نوآورى در سازمان اصلى جنبش که خود را در سال گذشته در معرفى شوراى مرکزى متشکل از هزار زن ذیصلاح، نشان داد، دستاوردى است که میلاد نوینى را در ایران و خاورمیانه ى زخم خورده و خون چکان، نوید میدهد. در این اخرین شبهاى سال مسیحى، ایمان دارم که محققین و تاریخ نویسان و انقلابیون سالهاى اینده از این جهش بزرگ و میلاد مجدد یک جنبش انقلابى، بسیار سخن خواهند گفت، اما داستان سر زدن از ماندن و پرداخت بهاى پیشرفت یک داستان انسانى است، در تاریخ بارها به طریق خودش اتفاق افتاده و شاهدین و مفسرین خودش را دارد، به غزلى از مولانا بنگریم: درخت اگرمتحرک بدى ز جاى به جانه رنج اره کشیدن نه زخم هاى جفانه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدىاگر مقیم بدندى چو صخره صماچو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر خلاص یافت ز تلخى وگشت چون حلوافرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندىاگر مقیم بدندى به جاى چون دریا زجنبش لهب و شعله چون بماند آتشنهاد روى به خاکسترى و مرگ و فنانگر به یوسف کنعان که از کنار پدر سفر تفادی تا مصر و گشت مستثنانگر به موسى عمران که از بر مادربه مدین آمد و زان راه او گشت مولانگر به عیسى مریم که از دوام سفر چو آب چشمه حیوان است یحیى الموتىنگر به احمد مرسل که مکه رابگذاشت کشید لشکر و بر مکه گشت او والاچو بر براق سفر کرد در شب معراج بیافت مرتبه قاب قوس او ادنىاگر ملول نگرانى یکان یکان شمرممسافران جهان را دوتا دوتا و سه تاچو اندکى بنمودم بدان تو باقى را ز خوى خویش سفر کن به خوى و خلق خدا ( غزل شماره ٢١٤- دیوان شمس) بیش از این چه میشود گفت ؟ عید میلاد مسیح و محمد مصطفى بر همه گرامى باد ! ( و به خصوص رهبران مجاهدین و عزیزان ما در لیبرتى)
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar
Senaste inlägg
Äldre inlägg
Startsida
Prenumerera på:
Kommentarer till inlägget (Atom)
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar