آلترناتیوکلیدواژهیی که این روزها صفحات رسانهها و وایر خبرگزاریها را پر کرده و به گفتمان اصلی روز تبدیل شده است. این البته یک خوش خبری و رویدادی بسیار پراهمیت است. چرا که بارزترین و مردمیترین شاخصی است که پایان عمر رژیم را گواهی میدهد.
آنها که پلتفرم ارائه میکنند، حتماً باور کردهاند که این رژیم عمرش به پایان رسیده و بنابراین باید به حاکمیت بعدی اندیشید. بدین ترتیب رونق گرفتن پدیدهیی به نام «آلترناتیو تراشی» همانطور که مریم رجوی درگردهمایی ایرانیان در ویلپنت(۹تیر۱۳۹۷) گفت؛ خود علامتی بر واقعی بودن و حتمیت دوران پایانی این نظام است.
آلترناتیو یعنی چه؟
دانشنامهها در فرهنگ لغات [۱] کلماتی چون: جایگزین،گزینه، بدیل، شق یا راهحل دوم به جای راهحل اول و... را بهعنوان ما بازاء فارسی «آلترناتیو»، پیشنهاد کردهاند.
در فرهنگ سیاسی اما دو معنا برای آلترناتیو گفته شده است:
الف ـ در کشورهای دموکراتیک، به حزبی که در مقابل حزب حاکم قرار میگیرد و خود را برای کسب قدرت در انتخابات بعدی آماده میکند، آلترناتیو یا دولت سایه میگویند.
ب ـ در دیگر کشورها؛ یعنی کشورهای جهان سومی و بهاصطلاح غیردموکراتیک، منظور از آلترناتیو تشکلی است که قصد سرنگون کردن قدت حاکم را دارد و از برنامهها و نیروهای لازم برای تحقق این هدف برخوردار است. محتوا و ویژگیهای یک آلترناتیو واقعی، فارغ از جنبه مبتذل و گاه کمیک این آلترناتیو بازیها، بایستی مشخص شود که بهعنوان یک جریان یا نیروی سیاسی، چه محتوا و ویژگیهایی را بایستی دارا باشد تا بتوان آن را آلترناتیو یا بدیل سیاسی رژیم آخوندی محسوب کرد. ناگفته پیداست که هدف آلترناتیو بازیهای مورد اشاره و آنها که ناگهان قولنج آلترناتیزاسیون گرفتهاند، چیزی جز مخدوش کردن تنها آلترناتیو واقعی و جدی درتحولات سیاسی ایران نیست.
اهمیت حیاتی گفتمان آلترناتیو
در نقد انقلاب ضدسلطنتی و بیان کمبودهای جدی آن براین نکته اساسی تأکید شده که مردم ایران و تمام اقشار و طبقاتی که در یکی از گستردهترین انقلابهای شکوهمند تاریخ معاصر بپا خاسته بودند، میدانستند چه چیزی را نمیخواهند ولی نمیدانستند که چه میخواهند.
مشکلات فقدان آلترناتیو
آنان بهپا خاسته بودند تا نظام دیکتاتوری سلطنتی را سرنگون کنند، اما مشخص نبود چه چیزی را میخواهند به جای آن بنشانند. خمینی هم که در یک بزنگاه منحصر بهفرد تاریخی در غیاب یک آلترناتیو و بدیل سیاسی دموکراتیک و انقلابی و همراه با زدوبندهای مشخص ارتجاعی- استعماری رهبری انقلاب را ربود، تا قبل از قبضه قدرت، هرگز روشن نکرد که چه نظامی و با چه محتوایی میخواهد سر کار بیاورد و هر بار هم که در این رابطه مورد سؤال قرار گرفت، یا با کلیگویی از پاسخ صریح و مشخص طفره رفت؛ یا گفت الآن وقت این سؤالها نیست و سرانجام این بر سر ایران و ایرانی آمد که آمد!
مهمتر از سرنگونی
به این ترتیب مردم ایران تجربه تاریخی تلخی را با بهایی پس گزاف، کسب کرد و آن اهمیت و جدیت موضوع محوری هر تغییر سیاسی و به طریق اولی هر آلترناتیو و جایگزین سیاسی است. موضوعی که به اندازه براندازی نظام حاکم و شاید بیش از آن اهمیت دارد و حیاتی است.
در اوج وحدت و همبستگی نیروها، خواه و ناخواه باید یک جایگزین سیاسی (آلترناتیو) عرضه کرد که در نقش ”جبهه واحد“ عمل کند. این جایگزین و آلترناتیو، فقط برای مرحله بعد از سرنگونی رژیم ولایت فقیه نیست، بلکه ضروریتر از آن، برای سرنگونی و در همین مرحله سرنگونی این نظام اهریمنی لازم است تا بتواند قیام و سرنگونی را به سرانجام برساند.
تغییر از درون نظام
این سؤالی است که به گفته مریم رجوی، باید قبل از پرداختن به پدیده آلترناتیوتراشی به آن پاسخ داد؛ آیا سربرآوردن آلترناتیوی از درون همین نظام متصور است؟ یعنی آیا تغییر از درون نظام موضوعیت دارد؟ گرچه این سؤال جدیدی نیست و پاسخش را تاریخچه ۴۰ساله حاکمیت آخوندی داده است اما با این همه میتوان یک بار دیگر آن را مرور کرد.
وقتی در مورد تغییر از درون نظام و اصلاحطلبی در فرهنگ جناحهای رژیم صحبت میشود، معنایش این است که برای حل مشکلات و معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران نیاز به تغییر رژیم ولایت فقیه نیست بلکه میتوان از طریق تغییرات تدریجی در نهادهای همین رژیم و در چارچوب اصل ولایت فقیه تغییرات مورد نیاز در حکومت را برای پاسخگویی به نیازهای جامعه ایران ایجاد کرد.
حال سؤال این است که تجربه ۴۰ساله حاکمیت آخوندی آیا اساساً جایی برای چنین باوری باقی میگذارد؟ آیا خمینی فرضا به پدیده اصلاحطلبی اجازهٔ رشد میداد؟! آیا مجاهدین و مقاومت ایران طی دو و نیم سال فاز سیاسی (مبارزات افشاگرانه تا ۳۰خرداد ۶۰)، برای رسیدن حتی به کورسویی از این پاسخ و یک زندگی مینیمم دموکراتیک، همه راههای استحاله و تغییرپذیری این رژیم را با دادن قیمت کلان نیازمودند؟! آیا اصولاً ایران در چارچوب این استبداد مذهبی میتواند نیروی اصلاحطلب داشته باشد؟! تا بعد در مورد آلترناتیو مطلوب آن بشود صحبت کرد!
خمینی و سلطنت ولیفقیه یک تحمیل به مردم ایران بود نه یک انتخاب. از آنجا که حاکمیت آخوندی، خواست واقعی و حقیقی مردم ایران نبود، خمینی بهعنوان بنیانگذار این نظام، از روز اول بر آرمانهای آزادیخواهانه انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران سوار شد و چنانچه میدانیم مسیر آن را به سوی دیکتاتوری مذهبی مورد نظر خود یعنی سلطنت ولایت فقیه منحرف کرد و سپس آن را نهادینه نمود. یعنی به جای مجلس مؤسسان، مجلس خبرگان را به مردم قالب کرد. به جای یک جمهوری دموکراتیک و پلورال، جمهوری تعریفناشدهیی به نام «جمهوری اسلامی» از صندوق بیرون کشید، آزادیها و نیروهای انقلابی را سرکوب کرد، یک جنگ ضدمیهنی به راه انداخت تا نیروهای آزاد شده از انقلاب ضدسلطنتی را به تنور آن بریزد و در پوش آن بتواند سرکوب آزادی و آزادیخواهان را توجیه نماید. قوانین قرونوسطایی دستپخت خبرگان خود را به جای یک قانون اساسی جا زده و با اصل ولایت فقیه حق حاکمیت مردم ایران را غصب کرد و با شکنجه و اعدام و قتلعام سلطه استبداد مذهبی و سلطنت مطلقه ولیفقیه را حفظ نمود.
خمینی بهدلیل شخصیت ضد انقلابی و دجالگرانه خود، از اعتماد یکسویه مردم ایران به «اسلام» و « انقلاب»، این دو مؤلفه قوی قدرت، سوءاستفاده کرد تا سلسله آخوندی خودش را به جای سلسله پهلوی مستقر نماید.
امتداد عمر این نظام، مرهون سرکوب و تروریسم افسارگسیخته این رژیم و نیز چند جنگ بزرگ بوده است(جنگ بین ایران و عراق ـ جنگ خلیج ـ جنگ اشغال عراق از سوی آمریکا ـ جنگهای نیابتی در منطقه از سوریه و عراق گرفته تا یمن و لبنان). در همه این مراحل هم، سیاست مماشات و زدوبندهای بینالمللی، آن را سرپا نگهداشته است.
اصلاحطلبی در نظام ولایت فقیه!
کاربرد واژه «اصلاحطلبی» در اینجا صرفاً بهدلیل جاافتادگی آن در فرهنگ عمومی است. برای تعریف جریاناتی که خود را اصلاحطلب این نظام مینامند بهتر بود از اصطلاح «بزککنندگان» یا «پیرایشگران» و «مشاطهگران» چهره این حاکمیت استفاده کنیم.
چرا این نظام نیاز داشت چهره خود را آرایش نماید؟ چون این رژیم چه بهلحاظ ساختار یا گرایشات طبقاتی و چه بهلحاظ باورهای فرهنگی، با مقتضیات جامعه نوپا و جوان ایران منطبق نبود. و قوانین متقن تکامل اجتماعی آن را نمیپذیرفت. چرا که نمیتوانست و نمیتواند نیازهای یک ایران مدرن و دموکراتیک را پاسخگو باشد.
چرا در چارچوب این نظام اطلاحطلبی امکان ندارد؟
چون طینت این رژیم اجازهٔ اصلاح نمیدهد. به تعبیر مسعود رجوی «افعی هیچگاه کبوتر نمیزاید»، اولین خواست هر اصلاحطلب واقعی مفروض، باید آزادی باشد. اولین مانعی که نیروی اصلاحطلب باید با آن در بیفتد، اصل ضدبشری ولایت فقیه است. نمیشود هم اصلاحطلب بود و هم بر فاشیسم مذهبی تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه صحه گذاشت، زندان و شکنجه و بساط دار و شلاق این رژیم را برتافت و در مورد جنگ ضدمیهنی و صدور تروریسم او سکوت کرد. همه آنهایی که در درون رژیم آخوندی با شیادی نام خودشان را «اصلاحطلب» گذاشتهاند، به اصل ولایت فقیه الزام قلبی و عملی دارند. اینها برادران تنی اصولگراها و از چهرهای امنیتی این نظام هستند. جنگ قدرت و سهمخواهی بیشتر آنها را به تعویض رنگ و لعاب وادار نموده است.
با عنایت به نکات فوق، تغییر در درون نظام امری موهوم است و مردم ایران با شعار تاریخی «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» بطلان آن را خروشیدهاند.
شعارهای مردم در نفی اطلاحطلبان قلابی بر دیوارها
تغییر از بیرون نظام
اعتقاد به «براندازی» لازمهاش داشتن پاسخهای مناسب به مجموعهیی از سؤالات است. سؤال مقدماتی از براندازان این است که با کدام استراتژی و تاکتیک و با اتکا به چه نیرویی میخواهند این رژیم را براندازند و تغییرات رادیکال اجتماعی ـ سیاسی ایجاد کنند؟!
خواست مردم ایران چیست؟
خواست مردم ایران بسیار روشن است. این خواستی دیرینه و تاریخی است. از یکصد و اندی سال پیش، از زمان مجاهدان صدر جنبش آزادیخواهی ایران این خواست همواره تکرار شده است. تفنگ سردارانی مانند ستارخان، باقرخان و بعدها میرزا کوچکخان جنگلی آن را بارها خروشیده است. این خواست همان خواستی است که دکتر محمد مصدق آن را نمایندگی کرد. توسط پیشتازان جان بر کفی همچون مجاهدین و فداییها پیگیری شد و به سازمان و سامان رسید و سرانجام در کسوت انقلاب ضدسلطنتی برگی را در تاریخ میهن ما ورق زد. وصال فرشته محبوب آزادی. همان که اگر نباشد، نه انسان در مقام انسانی خواهد ماند، نه جامعه بر پاشنه انسانیت خواهد چرخید، نه از استقلال خبری خواهد بود، نه از رفاه، پیشرفت و آبادانی و نه از حقوقبشر و عدالت و برابری زن و مرد.
پر بدیهی است که مردم ایران وابستگی و بازگشت به سطلنت را نمیخواهند. وابستگی به قدرتهای خارجی و اشغال بیگانه را نیز نمیخواهند. تجربه تلخ و دردناک اتکا به نیروی خارجی برای زمین زدن دیکتاتوری در پیش روی ماست.
مردم ایران جامعهیی را میخواهند که بهقول مریم رجوی: «تار و پودش آزادی، دموکراسی و برابری و مرزبندی با استبداد و وابستگی و تبعیض جنسی و قومی و طبقاتی است. این جامعه از برابری زن و مرد، از حق انتخاب آزادانه پوشش، از جدایی دین و دولت، از خودمختاری ملیتها، از تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی کلیه افراد ملت ایران، از لغو اعدام، از آزادی بیان، احزاب، مطبوعات و اجتماعات، از آزادی اتحادیهها، انجمنها، شوراها و سندیکاها دفاع کرده و دفاع میکند».
طبعاً چنین جامعةی از وابستگی به نیروی اشغالگر برنمیآید. توان، استعداد، پاکبازی، همبستگی، از خودگذشتگی و مایهگذاری ایران و ایرانی را میخواهد.
ویژگیهای یک آلترناتیو مردمی و دموکراتیک
اکنون میتوان تصویر روشنی در مورد جایگزین سیاسی این رژیم داشت. همآنچه مریم رجوی در گردهمایی بزرگ ایرانیان در پاریس (۹تیر ۱۳۹۷) بهروشنی اعلام کرد و در بخشهای قبلی به آن اشاره کردهایم:
«صنعت آلترناتیوسازی مجازی و مونتاژ در بازار سیاست... اما مسأله این است که چگونه میخواهند این رژیم را زمین بزنند؟! بهخصوص که رود سرخ خون شهیدان بهطور تاریخی نه جایی برای سبز شدن ارتجاع آخوندی باقی گذاشته نه برای ارتجاع سلطنتی...»
مریم رجوی در عینحال، اعلام کرد که مجاهدین بهدنبال کسب قدرت نیستند. سودای آنها آزادی و حاکمیت مردمی است. همچنان که در گذشته هم اعلام کردهاند اگر نیرویی در حال و آینده پیدا شود که خصوصیات فوق [همان دستاوردها و تجربیات ۴۰ساله مجاهدین در رویارویی با رژیم در همه وجوه آن]را داشته باشد، حاضرند سر به پای او بسایند و او را بهعنوان جایگزین سیاسی این رژیم بهرسمیت بشناسند. در یک جاست که هیچ رقیبی برای مجاهدین پیدا نمیشود: «پاکبازی و فداکاری فوق تصور و خواستن همه چیز برای خلق قهرمان ایران و هیچ نخواستن برای خود».
مریم رجوی با اشاره به جمله مسعود رجوی تکرار کرد: آری «ما رقیب کسی برای رسیدن به قدرت نیستیم. و قطعاً کسی هم رقیب مجاهدین در مسیر صدق و فدا و پرداخت کردن نیست».
آنتی تز فاشیزم مذهبی
بدیهی است آلترناتیو سیاسی این رژیم، مقدم بر هر چیز، بایستی بهطور واقعی آنتیتز و نقطه مقابل فاشیسم مذهبی حاکم در اساسیترین عناصر وجودی آن، یعنی دیکتاتوری و ارتجاع مذهبی باشد. بنابراین نسخه بدلهایی که معمولاً محصول و دستساز ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی همین رژیم هستند و برای مغشوش کردن صحنه و منحرف کردن اذهان از آلترناتیو واقعی، وارد صحنه شدهاند، محلی از اعراب ندارند.
قریب ۴دهه بعد از انقلاب ضدسلطنتی، در حالی که شرایط عینی و موقعیت انقلابی جامعه، ضرورتِ تحول و گذار به یک روزگار نوین را طلب میکند، جایگزین آینده در ایران در حال تحول و انقلاب، نه به خواست این و آن، بلکه بر اساس اراده و مقاومت مردم ایران و بر اساس واقعیات محتوم تاریخی و اجتماعی رقم خواهد خورد. این واقعیات، شرایطی را برای آلترناتیو، الزامی میکند.
شجره نامه یک آلترناتیو دموکراتیک
مسعود رجوی، شرایطی را که میتواند معرف اصل و نسب و شجره نامه آلترناتیو واقعی باشد را چنین تشریح کرده است[۲]:
«- این جانشین از درون نیروهای اصیل انقلاب ضدسلطنتی و مبارزان آزادی در برابر دیکتاتوری و البته از بیرون نظام آخوندی برمیخیزد.
- این جانشین مشروعیتش را از مقاومت و از فدا برای رهایی میهن از ستم آخوندی میگیرد.
- این جانشین حتماً بایستی مستقل و دموکراتیک باشد و مبارزه سازشناپذیر نیروهای تشکیلدهندهاش با دو دیکتاتوری در تاریخ معاصر ایران، آن را تضمین کرده است.
- این جانشین از پایة گسترده اجتماعی و سازمانیافتگی سیاسی و نظامی و اقتدار و اعتبار داخلی و بینالمللی برای تحقق مبرمترین خواست مردم ایران، یعنی سرنگونی استبداد مذهبی و برپا کردن حاکمیت مردم برخوردار است.
- این جانشین پیشتاز و پرچمدار حل اساسیترین مسایل جامعه ما، مخصوصاً مسأله زنان، مسأله صلح ومسأله تنوعات ملی و مذهبی ایران است.
- و این جانشین در برابر دجالیت و ارتجاع و فاشیسم مذهبی تحت نام اسلام، مبشر آئین رحمت و رهایی است».
و راستی اگر در ایران مقاومتی وجود نداشت، اگر مردم ایران به اسارت آخوندها تن داده بودند، اگر یکصد و بیست هزار شهید نثار نکرده بودند، اگر ارتش آزادیبخش نداشتند، اگر یک جایگزین میهنی، مستقل و دموکراتیک در کار نبود، اوضاع رنگ دیگری بود و همه چیز درجا میزد.
شاه و شیخ هرآن چه در چنته سرکوب داشتند به کار بستند و به کار گرفتند تا وضع موجود و نظام موجودشان را حفظ کنند. ولی سنت تاریخ درجا زدن نیست، برگشت به عقب یا دور باطل نیست. هر فراز و نشیب و توفانی هم که مقدر باشد، سمت و سوی تحول قطعاً رو به پیش است. اما این چشمانداز محتوم، خود به خود بارز و محقق نمیشود.
مسعود رجوی برای تحقق این اصل پایه در شرایط مشخص کنونی، چند تبصره را یادآوری کرده است:
- به شرط اینکه از تجربه سرقت انقلاب توسط ارتجاع درس بگیریم.
- به شرط اینکه با استقلال و اتکاء به خود، بلندشویم، بپا خیزیم و با مقاومت روزافزون، در همه زمینهها، تعیین سرنوشت میهن و اجتماع خودمان را، خودمان برعهده بگیریم.
- به شرط اینکه برای فدا و پرداخت قیمت آماده باشیم.
- و به شرط اینکه امید و ایمان به پیروزی و روحیه رزمنده و خروشان رزمآوران ارتش آزادی را در همه جا، همه گیر کنیم.»
علاوه بر این، یک آلترناتیو واقعی بهخصوص در شرایط کنونی ایران، بایستی حاوی ویژگیهای زیر باشد:
ویژگیهای آلترناتیو جمهوری اسلامی
دارای رهبری مشخص و شناخته شده است که از بطن مبارزه و پیکار بیامان با این رژیم سفاک برآمده و صلاحیت خود را در هدایت و رهبری مقاومت، طی یک دوره طولانی به اثبات رسانده است.
دارای یک برنامهٔ سیاسی مشخص با شاخص نفی هر گونه دیکتاتوری است و برای ساختن ایران آباد و دموکراتیک فردا نقشهمسیر سنجیده و حسابشده خود را دارد.
این آلترناتیو برخوردار از یک فراگیری ملی است و همه تنوعات ملی، قومی، مذهبی و تمایلات و گرایشهای مختلف سیاسی را با قید نفی دیکتاتوری شاه و شیخ در بر میگیرد.
این آلترناتیو بایستی در درون خود، برخوردار از مناسبات دموکراتیک باشد؛ این رمز ماندگاری است.
این آلترناتیو بایستی از تشکیلات و ساختار منسجم برخوردار باشد.
این آلترناتیو بایستی متکی به نیروهای جان بر کف و آمادهٔ فدای حداکثر برای سرنگون کردن رژیم و دستیابی به گوهر گرانبهای آزادی باشد.
این آلترناتیو بایستی از ریشههای عمیق اجتماعی برخودار باشد.
این آلترناتیو بایستی از یک شبکه فعال و سازمانیافته در سراسر کشور برخوردار باشد، تا آن را قادر سازد در موارد مقتضی وارد کار شده و تحولات و رویدادهای نامتعین را به سمت سرنگونی هدایت و کانالیزه کند.
این آلترناتیو بایستی توانایی کسب اطلاعات علنی و غیرعلنی از دشمن را داشته باشد تا بتواند طرحها و توطئههای رژیم علیه مردم و مقاومت را شناسایی کشف و افشا و خنثی کند و به شکست بکشاند. یکی از طرح و برنامههای دشمن در حال حاضر همین صنعت سخیف آلترناتیو بازی و آلترناتیو سازی است.
این آلترناتیو بایستی هم بهلحاظ سیاسی و هم بهلحاظ اقتصادی مطلقاً مستقل و متکی بر منابع و توانمندیهای خود باشد.
این آلترناتیو بایستی توان و ظرفیت و صلاحیت اداره کشور پس از سرنگونی را داشته باشد.
اصل وحدت و همبستگی نیروها
اگر کسی واقعاً میخواهد دیکتاتوری ولایت فقیه در کار نباشد و سرنگون شود. این امر هم لابد اصولی دارد که باید آن را کشف کند؛ اصولی که دلبخواه من و شما نیست.
از یکطرف باید مشی و روشِ ضروری و لازم و قانونمند برای این کار را دریابد که همان استراتژی و تاکتیک است. بهشرط اینکه قانونمند و بر اساس خصایص و کار کردها و روابط ضروری ناشی از ماهیت نظام ولایت فقیه باشد.
از طرف دیگر کسی که واقعاً میخواهد دیکتاتوری دینی در کار نباشد باید دید که خودش با سایر نیروها، چه رابطهیی برقرار میکند (اعم از مثبت یا منفی) و چه تنظیماتی را کافی و وافی به مقصود میبیند. اینجاست که به اصل وحدت و همبستگی نیروها علیه رژیم ولایت فقیه میرسیم. در حالیکه رژیم میخواهد این نیروها متفرق باشند، با یکدیگر سرشاخ شوند و یکدیگر را نفی کنند تا خودش اثبات شود، بهعکس، اصل وحدت و همبستگی نیروها ایجاب میکند که نیروهای جبهه خلق با هم یکی شده و علیه رژیم یکدیگر را تقویت کنند تا این رژیم نفی شود.
شورای ملی مقاومت ایران آزمون موفق اتحاد عمل سیاسی
حال چگونه میتوان فرد یا گروهی را تصور کرد که میخواهد این رژیم نباشد، آزادی و دموکراسی میخواهد، اما در عینحال، با نیروی پاکباز ایستاده در صحنه، با سازمان مجاهدین و یا شورای ملی مقاومت ایران خصومت میورزد و آنها را به سود رژیم تخطئه و تضعیف میکند و به درجهیی از درجات، سرکوب و کشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موّجه مینماید و بهلحاظ سیاسی راه را برای رژیم هموار میکند؟!
اینجا دیگر دستی است که رو میشود و در فقدان این «رابطه» ضروری، معلوم میشود که طرف مربوطه سودای دیگری در سر دارد والا حتی اگر با سر تا پای مجاهدین و مقاومت ایران هم مخالف میبود و هزار و یک انتقاد هم میداشت، دست کم تا وقتی آنها در برابر یکی از وحشیانهترین سرکوبهای تاریخ بشری، عظیمترین و شکوهمندترین مقاومت سازمانیافته مقاومت ایران را عرضه کردهاند، با آنان خصومت نمیورزیدند.
به راستی این خصومت، هدفش چیست؟!
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar