خامنهای دیروز طی اظهاراتی در دیدار با گروهی از عوامل خود در حوزهٔ قم، نسبت به وضعیت فکری جوانان و شبهات و ابهامات زیادی که در اذهان آنهاست ابراز نگرانی کرد و از مخاطبان خود خواست که به این سؤالها و ابهامها جواب بدهند و در اینباره کتاب بنویسند.
از سوی دیگر و در همین شرایط کارشناسان نسبت به وخامت اوضاع سیاسی و اقتصادی ابراز نگرانی میکنند و پیاپی نسبت به شرایط انفجاری جامعه هشدار میدهند.
بهنظر میرسد که یک تفاوت فضای اساسی بین نگرانیها و دغدغههای خامنهای با وحشت و نگرانی مهرهها و کارشناسان رژیم بهخصوص در زمینهٔ اقتصادی وجود دارد؛
این تفاوت فضا ناشی از چیست؟
بین بحران فکری و بحرانهای مادی سیاسی و اقتصادی کدامیک برای رژیم اولویت دارد؟
منظور خامنهای از پاسخگویی به سؤالها و ابهامات جوانان چیست؟
منظور کارشناسان که میگویند خامنهای باید وارد شود چیست؟
و مشخصاً چه انتظاری از او دارند؟
رسیدگی به شبهات فکری و ابهامات جوانان؟! یا فرار از مسایل جدیتر؟
شکی نیست که رویگردانی و تنفر مردم بهخصوص نسل جوان از فاشیسم دینی که رژیم آن را مترادف با اسلام و دین و مذهب جلوه میدهد، خیلی جدی است و ایادی و آخوندهای حاکم بارها در اینباره حرف زده و ابراز نگرانی کردهاند و از اینکه جوانان پاسخ به سؤالها و ابهامهای خود را در شبکههای متعلق به مخالفان و نیروی برانداز جستجو میکنند و مساجد ضرار رژیم خالی شده و جز مشتی نانخورهای رژیم در نمایشهای حکومتی مثل نماز جمعه کسی شرکت نمیکند، بسیار میگویند؛ اما بهنظر میرسد که خامنهای این قبیل حرفها و ابراز نگرانیها را سرپوش سکوت و بیتصمیمی خود در مورد مسائل و بحرانهای عاجل گریبانگیر رژیم کرده است.
خشم و نفرت جوانان از رژیم و از دین و آیین ضدانسانی و ضداسلامی که آخوندهای حاکم و این رژیم فاسد مظهر آن هستند و رویآوردن آنها به نیروی برانداز و سرنگونکننده البته بسیار جدی و البته مایهٔ نگرانی رژیم است. اما این یک مسأله و بحران جدید نیست؛ اگر چه مدام در حال تعمیق و گسترش است.
ضمن اینکه رژیم با چنان بحرانهای اقتصادی و سیاسی فوری و عاجلی مواجه است که مسأله فکری جوانان نسبت به آن فرعی تلقی میشود.
یک بحران مادی و عینی
یکم) وضعیت سیاسی!
روز دوشنبه ۸بهمن ۹۷ در مجلس ارتجاع ظریف را احضار کرده و از او دربارهٔ برجام و اینکه بدتر از قرارداد ترکمانچای است حسابرسی میکردند و اینکه چرا شروطی که خامنهای برای برجام قرار داده بود، اجرا نشدهاند؟
ظریف هم در توضیحات خود نهایتاً گفت وزارتخارجه صرفاً مجری تصمیمات نظام(یعنی خامنهای) است! اگر نیاز باشد جلسه را غیرعلنی بکنید تا بحثهایی را مطرح کنم.
در همین نقطه مجلس دچار تشنج شد و عدهای از اعضای مجلس با داد و فریاد خواستار جلسهٔ غیرعلنی شدند. روزهای گذشته هم مشابه این صحنه در مجمع تشخیص مصلحت نظام بهوجود آمده بود و مجمع نتوانست نفیاً یا اثباتاً در مورد لوایحی که در دستور داشت به هیچ نتیجه و تصمیمی برسد.
دوم) وضعیت اقتصادی!
بحران اقتصادی اگر بدتر و مرگبارتر از بحران سیاسی نباشد، قطعاً بهتر نیست؛ اظهارات کارشناسان اقتصادی واقعاً بهتآور و غیرعادی است:
یکی از اقتصاددانهای حکومتی(احسان سلطانی) میگوید: «بحث، بحث اقتصاد نیست بلکه تأمین منافع غارتگرهاست. ما با اقتصاد نرمال روبهرو نیستیم. ما گرفتار مصیبتهایی هستیم که در تاریخ بشر بیسابقه است».
مصایبی که این کارشناس حکومتی میگوید عبارتند از: فقر و گرسنگی و فروش اعضای بدن تا بحران زیستمحیطی که واقعاً در تاریخ بشر بیسابقه است.
حرف کارشناسهای نظام چیست؟
در واقع کارشناسهای نظام به خامنهای میگویند باید خودت وارد شوی و تصمیمهای سخت بگیری!
اما خامنهای که ضعیفتر و بیچارهتر از آن است که بتواند در مورد این مسائل تصمیم بگیرد و تضادها را حل و فصل کند، مسائل و شبهات جوانان را مطرح میکند و تازه آنها را هم به گردن حوزه میاندازد یا خودش را به استفتائات سخیف و مسخرهای مثل حکم لایک کردن عکس زن نامحرم و امثالهم مشغول نشان میدهد!
مشکل جوانان چیست؟
متقابلاً از آنسو اگر واقعی به مسأله نگاه شود، مشکل و مسأله اصلی جوانان هم معضل کار و معیشت و نان و آزادیهای دمکراتیکی است که از آنها محروم هستند. معضل حاکمیتی است که امکان رشد برابر و بهرهوری برابر از امکانات مملکتی را از جوانان سلب کرده است! نه مزخرفاتی که خامنهای میگوید!
واقعیتهای صحنه چیست؟
واقعیتهای صحنه بیتردید بسا مهیبتر از آن چیزی است که به زبان کارشناسان و اقتصاددانهای حکومتی جاری میشود یا در مجلس ارتجاع بیان میشود. واقعیت همین چیزی است که گدازههای آتشفشانی آن در خیابانها دیده میشود؛
- از تظاهرات روزمرهٔ اقشار بهجان آمده و غارتشده که به منظرهٔ ثابت خیابانهای شهرهای کشور تبدیل شده
- تا کارگرانی که ماهها حقوق نگرفتهاند
- تا تظاهرات غارتشدگان مؤسسات غارتگر
- تا صفهای طویل مردمی که برای خرید گوشت به قیمت ۴۰هزار تومان صف کشیدهاند
- و البته بخش ناپیدای این کوه درد، میلیونها مردمی است که در این صف حضور ندارند و ماههاست که با طعم گوشت وداع کردهاند.
- واقعیت هزاران نفری که برای ادامه زندگی ناچارند کبد و کلیه و چشم خود را بفروشند؛ امری که در تمام دنیا نمونهٔ مشابه دیگری ندارد.
اینها گوشهٔ بسیار ناچیزی از واقعیت جامعه ایران است و کارشناسهای رژیم هم حرفشان این است که امیدی به دولت و مجلس و سایر نهادهای حکومتی نیست و خود خامنهای باید وارد شود. چرا که در یک دستگاه منطقی و علمی، بحرانهای اقتصادی یا اجتماعی وقتی انباشته میشوند، به سیاست راه میبرند. پاسخ مسائل ایران، سیاسی است.
پاسخ، درون نظام است یا بیرون نظام؟
آن پاسخ سیاسی نیز البته نه در چارچوب این نظام و سیاستهایش که تاکنون جاری بوده و وضع را به این نقطه بحرانی کشانده است بلکه پاسخی سیاسی در خارج از این نظام و سیاستهایش!
چرا که در چارچوب این رژیم هیچ مسألهای پاسخ ندارد. تنها راهحل مسأله ایران و بحرانهای گریبانگیر آن، سرنگونی نظام استبدادی حاکم است، چرا که خودش منشأ همهٔ این بحرانها و فساد و تباهی است.
راهحل هم دموکراسی و آزادی با استقرار یک نظام مردمی و دموکراتیک است.
اما وقتی کارشناسان و مهرههای رژیم میگویند راهحل، سیاسی آنهم با ورود خامنهای است،
- یا در این توهم هستند که گویا از این طریق چیزی حل میشود
- یا منظورشان تاکتیکی و مقطعی است و بیان یک اعتراض به شخص خامنهای که در این شرایط خودش را کنار کشیده است؟ چون رژیم در حال حاضر در وضعیت قفلشدگی است و این معنا و این عبارت در حال حاضر خیلی رایج شده است. عوامل آخوندها از همین امروز و فردای رژیم نگرانند. زیرا با این وضعیت خودشان هم اعتراف میکنند که کسی از سرنوشت خودش مطمئن نیست.
علت هم روشن است:
این وضعیت انفجاری تا چه زمانی ممکن است ادامه پیدا کند؟
این انبار دینامیت در محیطی سرشار از حرارت و فشار از بیرون و درون، در محیطی متأثر از شرایط بینالمللی و تحریمهایی که روزبهروز بیشتر میشود تا پیوستن سیلآسای جوانان به تنها راهحل رادیکال جامعهٔ ایران، سرنوشتی جز انفجار ندارد، انفجاری که البته در پس آن آینده تابناک میهن ما بهیمن مقاومت سازمانیافتهٔ مردم ایران طلوع خواهد کرد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar