سرکوب و نقض پایهایترین حقوق مردم ایران طی ۴۰سال حاکمیت آخوندها بر میهنمان همواره مبنای سیاستهای این رژیم در مواجهه با خواستههای سیاسی-اقتصادی و اجتماعی در جامعه بوده است. رژیم ولایت فقیه یک دیکتاتوری ضدبشری و دجال است.
ویژگی ضدبشری رژیم ولایت فقیه
مردم ما در یکصدسال گذشته ۴جنبش بزرگ آزادیخواهانه(انقلاب مشروطه، نهضت ضداستعماری به رهبری دکتر مصدق، انقلاب ضدسلطنتی و مقاومت در برابر فاشیسم مذهبی) را به پیش بردهاند و نشان دادهاند که جهتگیری تکاملی جامعه ایران به سمت آزادی و دموکراسی و در نفی دیکتاتوری و وابستگی است. رژیم ولایت فقیه بهدلیل ماهیت فوق ارتجاعی خود با این جهتگیری ترقیخواهانه هیچ سنخیتی ندارد. این رژیم بهلحاظ طبقاتی خواستهها و امیال مقطع تاریخی ماقبل سرمایهداری را دنبال میکند و از این رو توان حل هیچ مسأله اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از جامعه پیشرفته ایران را ندارد و حاکمیت خود بر سرزمینمان را در اساس با سرکوبی خونین و خفقانی سیاه حفظ کرده است. این ویژگی ضدبشری رژیم آخوندی، آن را با دیکتاتوریهای کلاسیک شناختهشده متمایز میکند. رژیمی با ماهیت برآمده از قرون و اعصار گذشته که برای حفظ حاکمیت خود کمر به نابودی حرث و نسل وطنمان بسته است و برای حفظ این حاکمیت از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند. بازوی اصلی سرکوب این رژیم نیز سپاه پاسداران و مکمل آن، دستگاه قضایی و حکام ضدشرع که جوخههای اعدام و شکنجه و دستگاه زندان را میچرخانند و انواع و اقسام مزدوران اطلاعاتی و ستادها و گشتهای مخفی و علنی است از گشتهای امر به معروف گرفته تا گشت ارشاد و وارد کردن نیروهای انتظامی و بسیج.
دجالیت مکمل ویژگی ضدبشری
رژیم ولایت فقیه این دستگاه سرکوب و جنایت و این دیکتاتوری ضدبشری را در اساس با دستاویز قرار دادن مذهب و سوءاستفاده از مفاهیم اسلام توجیه میکند و بر این دیکتاتوری ضدبشری لباسی از دین میپوشاند. اسم شکنجه را تعزیر میگذارد، سرکوب بیرحمانه زنان میهنمان را با عنوان «امر به معروف» توجیه میکند، برای فرستادن نوجوانان دبستانی بهعنوان سربازان یکبارمصرف بر روی میادین مین در جنگ ضدمیهنی خمینی با عراق مدعی ظهور امام زمان در جبههها میشود، در قانون اساسی خود حق حاکمیت ملی را نفی و حاکمیت هیولایی به اسم ولیفقیه را رسمیت میدهد و در یککلام بر یک دیکتاتوری ضدبشری نام «جمهوری اسلامی» میگذارد.
اعتراف به شکست طرحهای سرکوبگرانه حکومتی
این چرخه سرکوب و خفقان اما با اوجگیری خیزشهای اجتماعی دچار بحران شده است و آخوندها به اشتباه محاسبه خود در زمینه سرکوب پی بردهاند.
روز اول اسفند ۹۷ در نشست سالانه ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر برخی مقامات رژیم اعترافهای جالبی کردند:
آخوند مازنی، عضو ارگان سرکوب موسوم به امر به معروف رژیم گفت: «ما امکان دفاع از امر به معروف و نهی از منکر را نداریم چون در سطوح مختلف از مفاهیم ارزشی دفاع خوب نشده است و نهادینهسازی مناسب صورت نگرفته است».
در همین نشست آخوند صدیقی، امامجمعهٔ نمره موقت خامنهای در تهران هم شکوه و شکایت میکند که: «وضع فرهنگی موجود در کشور بحرانی است».
پاسدار اشتری، سرکردهٔ نیروی انتظامی رژیم نیز در نشست کذایی، در حالی که خواسته خود را با نقلقول از دیگران بیان میکند، میگوید: «برخی با تز روشنفکری در پشت تریبون میگویند گشت ارشاد لازم نیست اگر کسی موردی صحبتی یا نقطهای دارد بیاید به مقام مسئول بگوید تا بررسی شود چرا برخی اینچنین در ذهن مردم اینگونه دوگانگی ایجاد میکنند».
پاسدار اشتری که پیش از این هم شکایت کرده بود که چرا نیروهای او در برخورد با مردم بر سر بهاصطلاح بدحجابی تنها هستند و فرسوده شدهاند و چرا ارگانهای متعدد دیگر مسئولیتهای خود را انجام نمیدهند، افزود: «باید مشکلات مردم حل شود؛ نه اینکه با مردم برخورد شود. واقعیت این است که مردم با مشکلات ریشهای روبهرو هستند که راهحلهای ریشهای نیز نیاز دارد».
حقیقت ماجرا چیست؟
از مدتها پیش شکست شیوههای سرکوبگرانه و قهر عریان با توجه به مقاومت جوانان بهخوبی نمایان بود اکنون این سؤالها مطرحاند:
اگر سوءاستفاده از مفاهیم و عناوین دجالگرانهای مثل امر به معروف، یکی از حربههای دیکتاتوری مذهبی برای اعمال سرکوب و قهر عریان بوده، کند شدن و از کار افتادن این حربه نشانهٔ چیست؟
علت این بنبستی که رژیم در امر سرکوب گرفتارش شده، چیست؟
حرف آخوند صدیقی که وضعیت فرهنگی جامعه بحرانی است، به چه معناست؟
حرف سرکردهٔ نیروی انتظامی که مسائل اجتماعی باید ریشهای حل شود یعنی چه؟
آیا ناتوانی در سرکوب، امر جدیدی است؟
روشن است که ناتوانی در سرکوب، پدیده جدیدی نیست ولی اعتراف با این صراحت از نظری جدید است، البته پیش از این هم آخوند روحانی گفته بود که «ون» راهانداختن و دستگیرکردنها نتیجه نداده است. اما این بیان که دوران گشت ارشاد بهسر آمده به همین ترتیب و به همین روشنی و بعد اینکه سرکرده انتظامی رژیم هم عملاً وجود یک چنین نظرها و اعترافهایی را بازگو میکند، جدید است.
در مورد شکست آنچه که اسمش را گذاشتهاند «امر به معروف و نهی از منکر» و در واقع پایه و مبنای سرکوب اجتماعی رژیم بوده پیش از این هم اعترافهایی کردهاند. اعترافهایی حاکی از اینکه مردم به این امر تن نمیدهند و در مقابل آن میایستند حتی در سالهای اخیر مواردی داشتیم که مزدوران رژیم بهخاطر این اقدامات سرکوبگرانه هدف خشم و انزجار و حمله مردم قرا گرفته و در مواردی هم عوامل رژیم کشته شده بودند که رژیم هم در این زمینه جنجال بسیاری بهراه میانداخت. ولی وقتی در جلسهای با حضور جنتی و سایر سرکردگان رژیم چنین اعترافهایی به زبان سردمداران رژیم میآید، نشانهٔ این است که عرصه بر رژیم تنگ شده است. یا مثلاً وقتی آخوند صدیقی بهعنوان رئیس چنین نهاد سرکوبگری میگوید «وضع فرهنگی موجود در کشور بحرانی است» که منظورش این است که اقدامات سرکوبگرانه توسط مردم تحمل نمیشود، در واقع اعتراف به شکست زیربنایی و فکری دستگاه سرکوب است.
چشم انداز جمع کردن دستگاه سرکوب واقعی است؟
خیلی روشن است که رژیم هرگز و هرگز از سرکوب دستبردار نیست چون برای رژیم فاسد و منفوری که در مقابل یک جامعه مافوق انفجاری قرار گرفته، سرکوب تنها و تنها راه کنترل و مهار جامعه است. رژیم بهشدت به اختناق نیاز دارد و همانطور که بارها مقاومت گفته آخوندها مانند تخم چشم از طلسم اختناق محافظت میکند. اما در عینحال وقتی کار به جایی میرسد که سردمداران سرکوب مانند آخوندها و پاسدار اشتری چنین اعترافهایی میکنند، بیانگر این است که راهحل سرکوب هم با مشکل جدی و رویارویی جدی اجتماعی مواجه شده و رژیم را در گسترش سرکوب و پیشبرد آن با دستبستگیهای جدی مواجه کرده است.
مقایسه امروز با چند سال پیش، سند تغییر تعادلقوا بین مردم و رژیم!
اگر شرایط فعلی با ۵-۶سال پیش مقایسه شود، دورانی که روزانه در تلویزیون و اخبار رسانههای حکومتی صحبت از عملکرد گشت ارشاد، دستگیریهای گسترده میشد و حتی کلیپهایی از صحنههای جنایت این گشتها نمایش داده میشد که مأموران سرکوبگر رژیم را در اخبار نشان میداد که به وحشیانهترین شکل به سرکوب مردم سرگرم بودند تا به فضای رعب و وحشت دامن بزند، اما اکنون برعکس بهطور مداوم خبر از صحنههایی است که بهخصوص جوانان با عوامل گشت ارشاد درگیر شده، آنها را گوشمالی داده و دستگیرشدگان را آزاد کردهاند، یعنی تعادل میان رژیم و مردم در جنگ بزرگتری که جریان دارد، عملاً به نفع مردم چرخیده و در عمل هم رژیم به این تن داده و گردن گذاشته و عملاً حتی عوامل سرکوبگر توجیه شدهاند که از رودررویی مستقیم با جوانان خودداری کنند. حتی به آنها تأکید شده که از سلاحهای خود استفاده نکنند.
در یک گزارش درونی فرمانده مجموعهای از همین گشتها در مورد تعدادی از مزدوران که توسط جوانان گوشمالی شده بودند، گفته بود که «تقصیر خودشان است ما به آنها گفته بودیم نگاه کنند و ببینند که در صحنه چند نفر هستند و اگر تعداد جمعیت، زیاد است اصلاً وارد نشوند».
دستبستگی در سرکوب یعنی چه؟
بنابراین معنی دستبستگی این است که رژیم از یک طرف نمیتواند از سرکوب دست بکشد و از طرف دیگر مشاهده کند که هر کدام از صحنههای زدوخورد با جوانان و مردم خشمگین در کوچه و خیابان میتواند جرقه انفجاری غیرقابل کنترل باشد. در نتیجه عملاً به این تعادل تن داده و بهنحوی میزان فعالیت سرکوبگرانه گشتهای ارشاد را بسیار کاهش داده است.
تن دادن به این تعادل اکنون دارد در اظهارات سردمداران رژیم هم ظاهر میشود که این نشاندهنده این است که این دست بستگی و ناتوانی یا همان که به آن میگوییم بنبست سرکوب دارد وارد مرحله تازهای میشود یعنی همهجانبه میشود، عمیقتر و جدیتر میشود و متقابلاً دست مردم و جوانان برای مقابله و اعتراض و اظهار خشم بازتر میشود.
ادامه سرکوب با دیگر گشتها چقدر واقعی است؟
اکنون قبل از هر چیز باید در نظر گرفت که: رژیم غیر از گشت ارشاد چندین نوع گشت و نیروی سرکوبگر دیگر هم دارد مانند:
گشت عفاف و حجاب یا گشت امر به معروف و نهی از منکر، گشت ثارالله و... اولین سؤالی که باید مطرح کرد این است که آیا رژیم نمیتواند سرکوبش را از طریق آنها پیش ببرد؟
در این مورد باید گفت: هسته مرکزی موضوع عبارت است از «بنبست سرکوب».
سیاست سرکوبگری رژیم فقط به گشت ارشاد اختصاص ندارد کما اینکه این گزینه در ستاد امر به معروف و نهی از منکر رژیم نیز مطرح شده که «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» در واقع پایهایترین نهاد سرکوب رژیم است که تمام دستگاههای سرکوبگر را تغذیه میکند. در نتیجه هنگامی که آخوند صدیقی در این ستاد آه و ناله میکند و میگوید:
«وضع فرهنگی موجود در کشور بحرانی است».
جنتی هم میگوید: «منکر بزرگ، دروغ گفتن مسئولان به مردم است».
اشتری هم که بهعنوان سرکردهٔ نیروی انتظامی، وظیفهاش سرکوب و بگیر و ببند است با ژست یک بهاصطلاح فعال مدنی و یک جامعهشناس وارد شده میگوید: «باید مشکلات مردم حل شود؛ نه اینکه با مردم برخورد شود. واقعیت این است که مردم با مشکلات ریشهای روبهرو هستند که راهحلهای ریشهیی نیز نیاز دارد»!
یعنی اگر به عمق حرفهای جنتی و صدیقی و اشتری و مازنی دقت شود، روشن میگردد که همگی دارند به «بنبست سرکوب» اعتراف میکنند که البته این بسیار مهم است.
چشمانداز
اکنون میتوان گفت:
توازن قوای جدیدی بین مردم و مقاومت ایران از یکطرف و رژیم و دستگاه سرکوبش از طرف دیگر برقرار شده و این تعادل جدید، هموارکننده هر چه بیشتر راه برای ابراز خشم و انزجار و اعتراضات مردم و بالمال اوجگیری هر چه بیشتر قیام است. بهشرطی که مقاومت و ایستادگی در برابر نیروهای سرکوبگر آخوندی پیوسته افزایش یابد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar