fredag 28 juni 2019

«اگر مذاکره کنی، پدرت درآمده»


روز چهارشنبه ۵تیر ۹۸خامنه‌ای در دیدار با دژخیمان و عوامل رژیم در قوة قضاییه، با بیانی روشن و صریح، بن‌بستش در پذیرش یا رد مذاکره را بیان کرد. و از جمله گفت: «می‌گویند بیایید مذاکره؛ مذاکره یک فریب است؛ مذاکره بر سر چه؟ بر سر آنچه او می‌خواهد؛ یعنی اسلحه در دست شما است، جرأت نمی‌کند بیاید جلو، می‌گوید آقا آن اسلحه را بده به من، آن اسلحه را بینداز تا من بتوانم هر کاری که می‌خواهم با تو بکنم، تا من بتوانم هر بلایی می‌خواهم سر تو بیاورم؛ مذاکره این استاگر چنان‌چه در این مذاکره‌ای که انجام می‌گیرد شما حرف او را قبول کردی، پدرت درآمده؛ اگر حرف او را قبول نکردی باز همین آش است و همین کاسه»
در واقع سردمداران رژیم اذعان می‌کنند که با تحریم‌های جدید آمریکا و به‌خصوص تحریم ولی‌فقیه ارتجاع، باب دیپلماسی و مذاکره بسته شده، یا به‌شدت محدود و بغرنج شده است.
اما در عین‌حال صحبت‌های اخیر خامنه‌ای تفاوت داشت با لحن پیشین او. خامنه‌ای تا به‌حال خیلی از مخالفت خود با مذاکره صحبت کرده، اما کمتر با چنین وضوح و سادگی در این باره حرف زده بود. علت چیست که دیگر از این‌که آمریکا با اسلام دشمن است و.... حرفی نزد و به اصل موضوع پرداخت؟

علت تغییر لحن خامنه‌ای 

رژیم از جوانب مختلف تحت فشار است که چرا تن به مذاکره نمی‌دهد؟
چرا در حالی که آمریکا آن همه هم نرمش نشان داد، اما رژیم با مخالفتهای خود با مذاکره، و با لگدپرانیهای تروریستی خود کار را به اینجا کشانده است؟
از کشورهای منطقه تا اروپا همگی رژیم را در همین رابطه زیر سؤال می‌برند؛ اما مهمتر از همه مردم ایران هستند که زیر فشارهای اقتصادی استخوانهایشان در حال خرد شدن است و در هفته آخر خرداد ماه در یکی از تظاهرات‌های اعتراضی اقشار به جان آمده، خطاب به سردمداران رژیم شعار ‌دادند: «جنگ‌افروزی را رها کن، فکری به‌حال ما کن!»
روحانی هم اخیراً گفت: «این تحریم‌ها واقعیت را برای مردم روشن کرد چرا که دیگران می‌گفتند آمریکاییها می‌خواهند مذاکره کنند، شما چرا قبول نمی‌کنید؟ و ما چطور می‌خواستیم ثابت کنیم که ادعای مذاکره از جانب آمریکا دروغ است»
همین لحن خامنه‌ای و روحانی به‌خوبی نشان می‌دهد که رژیم تحت چه فشار اجتماعی قرار دارد. اما جالب‌تر آن که در حالی که روحانی و ظریف و ربیعی می‌خواهند ثابت کنند پیشنهاد مذاکره از جانب آمریکا دروغ است، خامنه‌ای ضمن بیان این‌که مذاکره یک فریب است، اما حرف آخر را زد و گفت که اگر مذاکره کنیم و « چنان‌چه در این مذاکره‌ای که انجام می‌گیرد شما حرف او را قبول کردی، پدرت درآمده. اگر حرف او را قبول نکردی باز همین آش است و همین کاسه!»
در واقع خامنه‌ای خوب می‌داند که در تعادل‌قوای به‌شدت نابرابر کنونی، مذاکره چیزی جز تسلیم نیست. زیرا طرف‌حساب‌های رژیم از رژیم چیزهایی می‌خواهند که حیات و بقای رژیم به آنها بند است:
آنها از رژیم، اتمی،‌ موشکی، قطع دخالت‌های منطقه‌یی و متوقف کردن تروریسم و پایان دادن به سرکوب و نقض حقوق‌بشر را می‌خواهند! و رژیم هم دقیقاً می‌داند (به‌علت ماهیت خود) به هر یک از این خواسته‌ها که تن بدهد،‌ در واقع حکم نابودی خود را امضا کرده است. به این علت خامنه‌ای خیلی صریح این بار هم تأکید کرد که مذاکره نمی‌کنیم زیرا اگر مذاکره کنیم پدرمان درمی‌آید.

از برجام ۱تا برجام۲

شاید در این‌جا این پرسش پیش آید که: همین رژیم با همین ماهیت در برجام پای مذاکره با آمریکا رفت، چرا آن موقع قادر به مذاکره بود و اکنون قادر نیست؟
در این مورد باید گفت: در برجام هم رژیم با رضایت خاطر به پای میز مذاکره نیامد، بلکه به‌قول خودشان «بر روی زانوان خونین» پای میز مذاکره رفتند و در واقع طناب را مجاهدین و مقاومت ایران با افشاگریهای بی‌امان خود، طی ۱۵، ۱۶سال گذشته به گردن رژیم انداختند و آخوندها را ناگزیر از رفتن به پای میز مذاکره اتمی‌ای کردند که مانند تخم چشمشان آن را حفاظت کرده و مخفی نگه می‌داشتند اما مجاهدین ماجراجویی جنایت‌کارانه آخوندها را افشا کردند و آنها را در معرض دید جهانیان ناگزیر از تمکین به مذاکره کردند.
در واقع «برجام» جام‌زهری به کام رژیم بود و می‌بینیم چه تلاطمی هم در رژیم ایجاد کرد که هنوز هم ادامه دارد و مخالفان برجام در رژیم، وضعیت موجود را از تبعاًت و عواقب زهر برجام می‌دانند.
ضمن این‌که مذاکرات برجامی که در سایهٔ سیاست مماشات و به باج دهی فراوان به رژیم به دست آمد، از دست‌آوردهایش این بود که به گفتهٔ رئیس‌جمهور آمریکا، اوباما ۱۵۰میلیارد دلار از داراییهای بلوکه شدهٔ ایران را آزاد کرد و به رژیم داد و در یک فقرهٔ دیگر ۱.۷میلیارد دلار اسکناس و پول نقد را با هواپیما برای رژیم فرستاد و به کام آخوندها ریخت.
اما با این همه رژیم به‌علت اوراق کردن سانتریفوژها و بتون ریختن در قلب رآکتور اراک، و محروم شدن (ولو مقطعی)‌اش از یک برگ استراتژیک (بمب اتمی) خود را در مقام خوردن زهر یافت!‌ و در واقع برجام برای رژیم مانند خوردن زهر بود.
اکنون در نظر بگیرید که با کنار رفتن سیاست مماشات و به‌قول رئیس‌جمهور آمریکا، اکنون که دیگر اوباما و جان کری هم در کار نیست، رفتن پای مذاکره یا در واقع برجام۲چه بر سر رژیم خواهد‌ آورد؟
حتی اروپایی‌ها که در این جریان به درجاتی از رژیم حمایت می‌کردند، متفقاً می‌گویند که در متن برجام 2بایستی تعطیل پروژهٔ موشکهای بالستیکی، قطع دخالت‌های تروریستی رژیم در کشورهای منطقه و رعایت حقوق‌بشر هم وارد شوند!
بنابراین اگر برجام۱، به‌علت تعطیل موقت پروژهٔ هسته‌یی، زهری به کام رژیم شد،
برجام۲یا برجام اروپایی زهر به توان۲یا به توان۳و بیشتر است، زیرا این برجام علاوه بر محرومیت قطعی و دائمی از بمب اتمی، رژیم را از سایر مؤلفه‌های قدرتش مانند موشکی و نفوذ منطقه‌ای هم محروم می‌کند و در وهله اول موجب زیر سؤال رفتن موجودیت سپاه پاسداران می‌شود که معنی آن نفی موجودیت کل رژیم است.
سؤال دیگری که اکنون مطرح می‌گردد این است که سرانجام هنگامی که رژیم می‌گوید مذاکره نمی‌کنم، لابد روی یک عامل «قدرت» حساب کرده است! مثلاً؛ روی نفوذش در کشورهای منطقه و نیروهای نیابتی مزدورش که از آن طریق می‌تواند کشورهای منطقه را تهدید کند، یا موضع اروپا، یا دست بستگی رئیس‌جمهور آمریکا به‌خاطر انتخابات و از این قبیل،
آیا اینها نمی‌توانند فرجه‌ای برای رژیم باشند و برون‌رفتی برای رژیم محسوب نمی‌شوند؟
این نکته حساس و مهمی است که در مورد رژیم درک کنیم:
رژیم دینامیزم مخالفتش با مذاکره، کما این که دینامیزم لگدپرانیهای تروریستی‌اش را هم از قدرتش نمی‌گیرد،
بلکه دقیقاً به‌علت شدت ضعف و پوسیدگی‌اش است که قادر به نشان‌دادن کمترین انعطافی در هیچ زمینه‌یی نیست.
این واقعیت را خامنه‌ای به صریح‌ترین صورت اقرار کرد آنجا که گفت اگر تن به مذاکره بدهیم پدرمان درآمده است!
اما مسأله این است که اکنون که تن به مذاکره نمی‌دهد هم وضعیتش بهتر نیست!
خودش می‌گوید «اگر حرف او را قبول نکردی، همین آش است و همین کاسه» یعنی هر دو طرف قضیه برایش مرگبار است.

رژیمی که هیچ برگی برای بازی در میز مذاکره در دست ندارد! 

باید گفت: به‌طور واقعی رژیم هیچ برگ قدرتی در اختیار ندارد. اثبات این نکته در زمینهٔ اقتصادی و اجتماعی نیازی به توضیح ندارد.
  • آه و ناله‌های مداوم اعضای مجلس از وضعیت وخیم و هشدارهای پیاپی آنها در مورد وضعیت انفجاری جامعه، گوشه‌ها‌یی از واقعیت انفجاری جامعه را نشان می‌دهد.
  • در مورد چشم دوختن به انتخابات ریاست جمهور آتی آمریکا، خامنه‌ای ممکن است به مصداق غریقی که به هر خس و خاشاکی چنگ می‌اندازد، به آن چشم دوخته باشد. اما روزنامهٔ حکومتی همدلی (۵تیرماه) به‌ نقل از یکی از کارشناسان سیاسی رژیم به نام بیگدلی، انتخاب نشدن ترامپ را منتفی دانسته و نوشته بود: «مردم آمریکا به‌دلیل دست‌آوردهای داخلی، دونالد ترامپ را بهترین رئیس‌جمهوری یک قرن گذشته کشورشان می‌دانند. چون در این سه سال و چند ماه وضع اقتصادی آمریکا و در نتیجه آمریکایی‌ها اوج‌گیری قابل توجهی را داشته است».
  • در مورد نفوذ در کشورهای منطقه، رژیم در سوریه موقعیت به‌شدت متزلزلی دارد و به نوشتهٔ مطبوعات منطقه‌یی توسط روسیه کاملاً به حاشیه رانده شده است. واقعیتی که بعضاً رسانه‌های خود رژیم هم از آن سوزوگداز می‌کنند و روسیه را به خنجر زدن از پشت متهم می‌کنند.
  • در عراق هم موقعیت رژیم به‌علت به کارگیری مزدوران عراقی‌اش در حمله به اهدافی در بغداد و بصره و موصل زیر سؤال رفته است. در این رابطه خوب است به یک گزارش تحلیلی از روزنامهٔ ‌ الشرق‌الأوسط (۴تیرماه) چاپ لندن اشاره شود که می‌نویسد:‌ « پس از افزایش تحریم‌های آمریکایی و بالا رفتن تعداد حملات مشکوک در عراق، نگرانی‌ عراقی‌ها از این‌که مبادا کشورشان به میدان نبرد نظامی سختی میان ایالات متحده و ایران تبدیل شود، فزونی یافت. حملاتی که ترجمانی آشکار از سیاست‌های تهران بود که بارها اعلام کرده و گفته، اگر نگذارند نفتش صادر بشود، ناچار است مانع از صادرات نفت از خلیج‌فارس بشود». نویسنده سپس به موضع آقای سیستانی اشاره می‌کند که وی پس از حوادث اخیر خواستار انحصار سلاح در دست حکومت و محدود کردن نیروی شبه‌نظامی موسوم به حشدالشعبی وابسته به رژیم شده است. بیانیهٔ آقای سیستانی موجب برگزاری نشستی در بالاترین سطح دولت عراق شد که حاصل نشست بیانیهٔ مشترکی به امضای رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر عراق بود که مضمون آن به نوشتهٔ الشرق‌الأوسط این است که: «عراق واقعاً تلاش می‌کند به قیمومیت (رژیم) ایران برخود پایان دهد، به‌خصوص به دخالت نظامی که پس از سقوط موصل و شورش «داعش» عمق خاصی یافت. نشست عراقی دعوتی به تقویت روابط متین با همسایگان و گستره عربی و اسلامی است که به نوعی چراغ قرمزی به ایران خواهد بود که با عراق هم‌چون صرفاً پلی برای عبور به منطقه نگاه می‌کند و تنها پایگاهی برای یورش و دخالت در مسائل کشورهای عرب همسایه». بنابراین می‌بیند که عمق استراتژیک رژیم هم در حال فرو ریختن است و رژیم چشم امید چندانی به آن نمی‌تواند داشته باشد
  •  

چرا رژیم جانب احتیاط را نمی‌گیرد؟

در چنین وضعیتی قاعدتاً‌ رژیم بایستی جانب احتیاط را بگیرد و ماجراجویی نکند، اما همگان در روزهای اخیر شاهد هستند که رژیم از طریق نیروهای نیابتی‌اش هم‌چنان به حملات موشکی و پهپادی علیه عربستان ادامه می‌دهد اینجا باید پرسید رژیم با چه محاسبه‌یی این کارها را می‌کند؟
جز این‌که یادآوری گردد که رژیم دینامیسمش در ماجراجویی‌هایش را نه از قدرتش بلکه دقیقاً از نهایت ضعفش و از وضعیت به‌شدت خرابش می‌گیرد؛ یکی از انگیزه‌هایش برای انجام این اقدامات که ظاهر قدرت‌نمایانه دارد، روحیه دادن به نیروهای به‌شدت ترسان و لرزانش می‌باشد اما در عمل دیده می‌شود که این اقدامات وضعیت رژیم را بسا وخیم‌تر کرده است. این تاکتیک ابلهانهٔ رژیم جز خودزنی تعبیر و تفسیر دیگری نمی‌تواند داشته باشد و در واقع مانند کسی است که در باتلاقی افتاده و با هر دست و پا زدن بیشتر در آن فرو می‌رود.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar