lördag 27 juli 2019

حلقهٔ انزوا تنگتر می‌شود


روزهای اخیر، شاهد تغییر نخست‌وزیر انگلستان و تغییر در ترکیب وزیران کابینه این کشور بودیم و این همزمان بود با جابه‌جایی وزیران دفاع در آمریکا و آلمان و این تغییرات همچنین همزمان بود با مطرح شدن ابتکارعمل دولت انگلستان مبنی بر ایجاد یک ائتلاف امنیتی دریایی برای مقابله با تهدیدات تروریستی رژیم علیه کشتی‌های تجاری در خلیج‌فارس.
جهت این تحولات تا جایی که به موضوع ایران برمی‌گردد، چیست؟
این تحولات چه ارتباطی با تحولات داخل ایران و مشخصاً‌ تعادل‌قوای میان رژیم و آلترناتیو و جایگزین سیاسی آن دارد؟

بازتاب تحولات خارجی در دیکتاتوری خامنه‌ای؟

از واکنش رژیم و از تبلیغات منفی‌اش در رسانه‌ها و حتی در رادیو تلویزیون دولتی به‌وضوح پیداست که رژیم از تحولاتی که در دولت انگلستان اتفاق افتاده، به‌شدت ناراحت و نگران است. رسانه‌های رژیم از بوریس جانسون با عناوینی از قبیل ترامپ انگلیسی، نسخهٔ لندنی ترامپ و امثالهم نام می‌برند و گفته‌اند او به همان راه ترامپ خواهد رفت. مواضعی هم که او تا به‌حال در مورد رژیم اتخاذ کرده، همین را نشان می‌دهد. از جمله حملهٔ سختی که او در جلسهٔ پارلمان انگلستان به جرمی کوربین رهبر حزب کارگر کرد، تحت این عنوان که او طرفدار رژیم ایران است و در مناقشهٔ میان این رژیم با آمریکا، طرف رژیم را می‌گیرد، به این علت که رژیم ایران از طریق شبکهٔ تلویزیوین انگلیسی زبانش موسوم به «پرس تی وی» به او پول می‌دهد.
جالب آنجاست که رژیم آن چنان بی‌آبروست که دوری و نزدیکی به آن اکنون به عامل سنجش نیروها و عناصر سیاسی در غرب تبدیل شده است و نزدیکی به رژیم به‌مثابه یک لکه ننگ می‌تواند یک فرد یا جریان سیاسی را بسوزاند و از دور خارج کند.
در آمریکا هم، «مارک اسپر» که به‌تازگی به‌عنوان وزیر دفاع معرفی شد، در اولین سخنرانی و در سایر موضع‌گیریهای خود، مواضع صریحی بر ضد رژیم اتخاذ کرد.

تغییر دوران فراتر از تغییر شخصیت‌هاست

اما صرف‌نظر از این فرد و آن فرد، باید تأکید کرد:‌ دورانی عوض شده است و در این دوران (اگر نگوییم مطلقاً باید بگوییم) کمتر تغییر و تحولی می‌تواند به نفع رژیم باشد. کما این‌که در جناح‌بندیهای داخل کشورهای غربی، آنها به‌رغم اختلافات زیادی که با هم دارند، اما در یک نقطه وحدت دارند و آن نقطه «مساله» ایران است؛
همهٔ آنها رژیم آخوندی را به‌عنوان سردمدار تروریسم بین‌المللی نفی و محکوم می‌کنند
و متقابلاً عموم آنها مواضع مجاهدین و مقاومت ایران را تأیید و حمایت می‌کنند.
این در کهکشان و سخنرانی نمایندگان و شخصیتهایی که گاه در کشورهایشان در دو سر طیف بودند، خیلی بارز بود.
در همین کهکشان امسال «لنس گودن» که به‌تازگی به‌عنوان نمایندهٔ کنگره انتخاب شده و جوانترین عضو کنگره آمریکا است، در سخنرانی خود گفت: « اولین چیزی که در رابطه با ایران آموختم این بود که یکی از مورد احترامترین شخصیتها در جنبش شما خانم رجوی است.
نکته دیگری که آموخته‌ام این بود که با وجود اختلافاتمان در واشنگتن و با وجود مسائلی که اغلب در مورد آنها اختلاف‌نظر داریم،‌ یکی از موضوعاتی که ما در کنگره آمریکا در مورد آن توافق داریم و پرزیدنت ترامپ نیز در آن با ما همراه است و رهبری آن را برعهده‌ دارد این است که رژیم در ایران باید تغییر کند. همین الان».

یک شاخص دیگر

به‌عنوان یک شاخص دیگر در تأیید تغییر دوران و قانونمندی حاکم بر دوران جدید، رأی‌گیری در مورد قطعنامه‌های محکومیت رژیم در قوه مقننه آمریکا را می‌توان مثال زد. قطعنامه محکومیت رژیم، در مجلس سنا با اکثریت مطلق آرا و فقط یک رأی مخالف به تصویب رسید و در مجلس نمایندگان در برابر ۴۱۷رأی مثبت، تعداد انگشت‌شماری به آن رأی منفی دادند که به گفتهٔ خود رژیم، خواست آنها اتخاذ لحن‌ سخت‌تر علیه رژیم بود. این دو مجلس اکنون یکی در دست دمکرات‌هاست و دیگری تحت کنترل جمهوری‌خواهان، اما به‌رغم این، نظرشان در مورد رژیم یکسان بود!
در انگلستان و پارلمان این کشور هم وضعیت تقریباًً به همین منوال است و حامیان مجاهدین و مقاومت ایران در هر دو حزب حاکم حضوری قوی دارند. بنابراین باید نتیجه گرفت که: جابه‌جا شدن افراد در دولتها تأثیر تعیین‌کننده‌یی بر سمت و شیب تحولات که علیه رژیم است، ندارد چرا که دوران به ضرر رژیم تغییر کرده و این همان عامل مهمی است که سمت و سو را تعیین می‌کند.

احتمال اتخاذ مواضع متناقض از سوی رژیم برای منطبق شدن با شرایط؟

یکی از احتمالاتی که برخی ناظران در نظر می‌گیرند اتخاذ مواضع جدید توسط رژیم در قبال شرایط اخیر است در این مورد باید تأکید کرد: درست است که رژیم به هیچ اصل و پرنسیپی جز منافع خودش پایبند نیست و بنابراین بعید نیست که فردا موضعی عکس امروز بگیرد. اما باید تأکید کرد که چنین تغییری هم تعیین‌کننده نیست. چرا که رژیم بر سر یک دوراهی قرار گرفته است؛
  • مذاکره و پذیرش شروط آمریکا یا اروپا که در اساس تفاوت زیادی با هم ندارند
  • یا ادامهٔ مسیر کنونی و ایستادن در برابر جامعهٔ جهانی و لگدپرانیهای تروریستی.
وضعیتی که پیشاپیش برای هر ناظری عاقبتش روشن است: هر دو راه نهایتاً به نفی و نابودی رژیم راه می‌برند.

برون رفت احتمالی رژیم چیست؟

رژیم برای غلبه بر بحرانها، تنها یک راه دارد و آن از میان برداشتن بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و به موازات آن نابود کردن آلترناتیو.
اما مگر رژیم می‌تواند؟
مگر این رژیم قرون‌وسطایی توان و ظرفیت حل مسائل و بحرانهای پیچیدهٔ جامعهٔ ایران (که بر اثر کار کردهای همین رژیم به این نقطه رسیده‌اند) را دارد؟ با این رژیم بحرانها بنا‌ به تجربه ۴۰ساله، سال به سال و روزبه‌روز مسیر تشدید را طی می‌کنند. تا آنجا که به رویارویی با مقاومت ایران و مجاهدین برمی گردد نیز رژیم تاکنون از هیچ اقدامی که در توان و ظرفیتش بوده، برای نابودی این مقاومت چشم‌پوشی نکرده است اما به‌رغم همه این توطئه‌ها نه تنها نتوانسته است این مقاومت را نابود یا تضعیف کند بلکه حتی نتوانسته است جلوی مسیر پیشرویها آن را سد کند.
بنابراین تا وقتی که رژیم نتواند در داخل کشور و جامعه ایران مسأله‌یی حل کند، نمی‌تواند در خارج و در بحرانهای خارجی خودش هم هیچ مسأله‌یی را حل کند.

شدت تاثیر‌گذاری تحولات ایران و مقاومت بر عنصر بین‌المللی؟

اکنون یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها این است که: تحولات داخل ایران و مشخصاً تحولات مربوط به مجاهدین و مقاومت ایران به چه ترتیب روی موقعیت رژیم در صحنهٔ بین‌المللی تأثیر می‌گذارند؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید تأکید کرد: صورت مسألهٔ ایران عبارت است از جنگ آشتی‌ناپذیری که بین مردم و رژیم وجود دارد.
ریشهٔ بحرانهای خارجی رژیم در داخل کشور نیز مشخصاً ناشی از وجود مجاهدین و آلترناتیو این رژیم است. حسن روحانی این را پیش‌تر به‌روشنی گفته بود اخیراً نیز آخوند پور محمدی جلاد پیشانی سیاه قتل‌عام در اظهاراتی که از تلویزیون رژیم پخش شد، گفت: « هیچ تخریبی در این ۴۰سال اتفاق نیفتاده مگر آن که پای اصلی آن مجاهدین بوده است...به‌خاطر مجاهدین ما...کلی شکست خوردیم!».
واقعیت هم همین است که تمام بحرانهای گریبانگیر رژیم را مجاهدین برای رژیم یا ایجاد کرده‌اند یا به آنها سمت و سویی در جهت خواست اصلی مردم ایران یعنی سرنگونی رژیم غاصب آخوندی داده‌اند:
  • این سازمان مجاهدین و مقاومت ایران بود که پروژهٔ مخفیانه اتمی رژیم را افشا کردند و آن را در تلهٔ اتمی‌گیر انداخت
  • این مجاهدین بودند که نقش رژیم به‌عنوان بانکدار مرکزی تروریسم و بنیادگرایی را در منطقه و جهان برملا کردند.
  • این مجاهدین بودند که سرشت ضدبشری و سرکوبگرانهٔ رژیم را در داخل افشا کردند.
  •  

مثالی از یک کارشناس خارجی

سفیر رابرت جوزف که از سیاستمداران صاحب فکر آمریکایی است در کنفرانس بین‌المللی و پنلی که برای بحث پیرامون سیاست درباره ایران ترتیب یافته بود، با اشاره به سابقه خود در حل و فصل و تصمیم‌گیری در بسیاری از مسائل سیاسی گفت: شیوه کار در این قبیل مسائل این است که مسائل و اجزای مختلف مسأله را غربال می‌کنند تا ببینند در انتها کدام مسائل به‌عنوان مسأله اصلی باقی می‌مانند؟
او گفت اگر مسائل ایران را غربال و تجزیه و تحلیل کنیم، در انتها دو موضوع اصلی باقی می‌مانند:
  • یکی رژیم ایران با این ماهیت و عملکرد که می‌شناسیم
  • و یکی هم مقاومت ایران و مجاهدین که آن را هم می‌شناسیم.
مسأله نهایتاً در جنگ بین این دو تعیین‌تکلیف می‌شود.
رابرت جوزف سپس در مورد بحران اتمی رژیم گفت:‌ «هیچ راه‌حل منحصر به‌فردی برای موضوع اتمی وجود ندارد.
تنها راه‌حل، تغییر رژیم است که موجب تغییر بنیادین چیزی می‌شود که با آن مواجه هستیم. و من فکر می‌کنم که این یک آلترناتیو پایدار است که حیاتی می‌باشد و این چیزی است که فکر می‌کنم مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت و به‌طور خاص ساکنان اینجا در اشرف ۳نقش و مسئولیتی برای ایفا دارند».
بنا بر همین واقعیتهاست که خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیدهٔ مقاومت بارها تصریح کرده‌اند (از جمله در اردیبهشت ۹۴در جلسه‌ای در سنای فرانسه) که: «زمان آن است که قدرتهای بزرگ، دست از مماشات و امتیاز دادن به استبداد خون‌ریز دینی و بانکدار مرکزی تروریسم و رکوردار جهانی اعدام بردارند و حق مردم ایران برای مقاومت و آزادی را به‌رسمیت بشناسند».

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar