این روزها و بهخصوص پس از انجام سلسله گردهماییهای کهکشان در اشرف۳و سلسله تظاهرات هموطنان و اشرفنشانها در کشورهای مختلف جهان و همزمانی آن با سالگرد عملیات کبیر فروغ جاویدان، فضای جدیدی در رژیم و در سطوح بالایی آن احساس میشود.
خیلی از حرفهایی که قبلاً یا مطرح نمیشد یا با ایما و اشاره مطرح میشد، امسال صریحتر و با وضوح بیشتری مطرح میشود. البته پا به پای آن هم لجنپراکنی افسارگسیخته علیه مجاهدین به شکلی دیوانهوار شدت پیدا کرده است.
ابتدا باید تأکید کرد که تبلیغات و لجنپراکنیهای رژیم در محتوا اساساً تکرار همان تبلیغات همیشگی است، اما این حرفها در فضای جدیدی مطرح میشود. بهعنوان نمونه در سالهای گذشته، در سالگرد عملیات فروغ جاویدان، تبلیغات و نمایشات رژیم اساساً دستافشانی حول این نکته بود که دیدید سرنگون نشدیم! اما امسال بیش از هر چیز وحشت رژیم به چشم میخورد. وحشت از تداوم و تکرار فروغ جاویدان.
آخوندها قبلاً سعی میکردند مجاهدین و ارتش آزادیبخش را تمام شده جلوه بدهند و اینکه دیگر خطری از طرف مجاهدین متوجه رژیم نیست، ولی امسال به وفور روی خطر مجاهدین و نقش آنها در قیام و خیزش مردم تأکید میکنند.
هنگامیکه از مجاهدین حرف میزنند، مضمون حرف این است که خطر مجاهدین و ارتش آزادیبخش بیشتر از قبل و بیشتر از زمانی است که در جریان عملیات فروغ جاویدان رژیم با آن مواجه شد.
بهعنوان یک نمونه:
علی ربیعی سخنگوی دولت روحانی که خودش از دژخیمان شقاوت پیشهٔ دههٔ ۶۰و از مهرههای کار کشته وزارت اطلاعات است و نام مستعار او در وزارت اطلاعات عباد بود، اخیراً در اظهاراتی به مناسبت سالگرد فروغ جاویدان گفت: الآن ما در شرایط مرصاد هستیم، البته خطرناکتر و پیچیدهتر و من خودم را گاهی در تنگه احساس میکنم.
یا آخوند جلاد پورمحمدی حرفش این است که جنگ ما با مجاهدین تمام نشده و ما همچنان در میدان جنگ هستیم و با مجاهدین تصفیه حساب نکردهایم.
یعنی دیگر حرف این نیست که مجاهدین نیستند و از هم پاشیدند و تمام شدند و... بلکه این است که مجاهدین هستند، خیلی قویتر هم شدهاند و برای رژیم خطرناکتر از پیش عمل میکنند و رژیم هم بهشدت از جانب آنها احساس خطر میکند. اما در اساس تغییر فضا ناشی از این است که همچنان که یکی از سریال سازان ضد مجاهدی اخیراً در مصاحبهیی گفت: «استراتژی سکوت در برابر مجاهدین به پایان رسیده است».
و در این میان وحشت دژخیمان و جلادان قتلعام از نزدیک شدن روز کیفر جنایاتشان بیشتر از گذشته به چشم میخورد!
علت پایان یافتن استراتژی سکوت در برابر مجاهدین؟
معمولاً حکومتهای دیکتاتوری سعی میکنند وجود مخالفان و بهخصوص اپوزیسیون اصلی و آلترناتیو خودشان را انکار کرده یا ناچیز جلوه دهند، اما اگر خطر جدی و نزدیک شد، ناگزیرند به آن اعتراف کنند تا بتوانند نیروی بیشتری را علیه آن بسیج کنند. رژیم سالها تلاش کرد مجاهدین را ریشهکن کند، وجود آنها را از اساس انکار کند، آنها را تمام شده قلمداد کند و... اما اکنون مجاهدین و خطر ناشی از آنها چنان ابعادی، اول بهلحاظ داخلی و اجتماعی و بعد بهلحاظ سیاسی و بینالمللی پیدا کرده که دیگر قابل کتمان نیست و دیگر نمیشود آن را انکار یا کوچک نمایی کرد.
دو خط متفاوت رژیم در رابطه با مجاهدین
تا مدتها جنگ و دعوا بین دو طرز فکر و دو سیاست در رژیم جریان داشت، یک دسته آنها که میگفتند حرف زدن از مجاهدین باعث مطرح شدن آنها میشود، باید آنها را مسکوت گذاشت و سیاست رسمی تبلیغات رژیم درباره مجاهدین توطئهٔ سکوت بود، ولی یک دسته هم بودند که میگفتند نادیده گرفتن مجاهدین، نادیده گرفتن واقعیت است، این واقعیت که آنها روزبهروز در حال گسترش و نیروگیری از جامعه و از جوانان و از حاشیه نظام و حتی از بدنه و از درون خانههای خودمان هستند و ما باید علیه این خطری که موجودیت ما را تهدید میکند با تمام قوا بسیج شویم و نیروهای خودمان را باید هشیار کنیم و در برابر این خطر بسیج و تجهیز کنیم. بهنظر میرسد که سرانجام این طرز فکر دوم است که غلبه کرده و استراتژی سکوت پایان یافته است.
یک تغییر کیفی در تعادلقوای بین رژیم و مجاهدین
اما در مورد علت و اینکه چرا دیگر سیاست سانسور و سکوت جواب نمیدهد، باید گفت: پس از هجرت بزرگ و خارج شدن مجاهدین از محاصرهٔ نیروهای رژیم و نیروهای عراقی گوش به فرمان رژیم؛ یک چیز اساسی در معادلهٔ رژیم و مجاهدین تغییر کرد و ورق خورد:
دیگر تبلیغات و دروغپردازیهای رژیم فرضا در مورد اینکه مجاهدین سکتاند، فرقهاند، مرموزند و زندان دارند و غیره سوخت و بیاثر شد. بهخصوص کهکشان ۵روزهٔ امسال که به تعبیر روزنامهٔ واشنگتن تایمز جهان به دیدار مجاهدین در اشرف۳آمد، این قبیل تبلیغات رژیم سوخته محسوب میشود. البته رژیم از فرط خالی بودن چنتهاش باز ممکن است از این حرفها بزند، کما اینکه روز شنبه ۱۲مرداد خبرگزاری سپاه پاسداران مجدداً یک مشت اباطیل و اراجیف مفصل نظیر همان حرفهای همیشگی سر هم کرده و منتشر نمود اما این حرفها پس از اینکه صدها سیاستمدار و شخصیت برجسته از دهها کشور جهان، همراه با خبرنگاران دهها رسانه رفتند و اشرف۳و مجاهدان مستقر در آن را دیدند و با آنها صحبت کردند و... دیگر یک تف سر بالاست که بهصورت ولیفقیه و نظام او برمیگردد.
پیشرفت جنبش دادخواهی، علت وحشت مضاعف عاملان قتلعام ۶۷؟
ترس عاملان قتلعام ۶۷از قدرت فزایندهٔ مجاهدین و پیشروی و اعتبار آلترناتیو است که شاخص آن کهکشان امسال است و تبلور آن را در اشرف۳ میتوان دید که بهمثابه کانون فعال و زنده مقاومت، مداوماً امید و انگیزه به جامعهٔ تحت ستم ایران پمپاژ میکند. اما عنصر اصلی وحشت جلادان و دژخیمانی مانند پورمحمدی پیشروی جنبش دادخواهی است.
وحشت از این جنبش را بهخوبی از حرفهای پورمحمدی و از هراسی که این آخوند پلید تلاش میکرد آن را با هارت و پورتهای ظاهری بپوشاند کاملاً نمایان بود. او از یک فضای روانی در جامعه صحبت میکرد که حالا او ناچار است بیاید و به آن جواب بدهد. معلوم است که این سؤالات حتی در بین نیروهای خود رژیم هم مطرح است.
چند روز پیش هم پاسدار جعفری سرکردهٔ بریده سپاه پاسداران هم در یک سخنرانی اعتراف کرد که: میگویند مجاهدین با مردم عادی کاری نداشتند جنگ آنها با رژیم بوده است. نفس بیان همین جمله با همین عبارتها و تعابیر یعنی «رژیم و مردم عادی و...» از سوی چنین سرپاسداری نشاندهنده شدت فشار اجتماعی به بالاترین سطوح بدنه اصلی نظام است. چه تعداد و چگونه پاسداری مانند جعفری را تحت فشار قرار دادهاند که او ناگزیر شده به ملاء رسانهیی بیاید و از رژیمش دفاع کند؟! روشن است که مردم و مقاومت در موضع تهاجم قرار گرفته و رژیم به موضع دفاع افتاده است. این آن نکته کلیدی در درک وضعیت کنونی صحنه سیاسی ایران است که باید پیوسته در نظر گرفت.
یکی از کنفرانسهای کهکشان امسال به جنبش دادخواهی اختصاص داشت که در آن موضوع دادخواهی قتلعام شدگان بهصورت تخصصی مطرح شد. البته افشاگری علیه قتلعام۶۷از همان اولین هفتههایی که از آغاز این جنایت میگذشت، یعنی از همان سال ۶۷شروع شد. در سوم شهریور ۶۷، مسئول شورای ملی مقاومت، مسعود رجوی در تلگرامی به دبیرکل ملل متحد خاویر پرز دو کوئلار، فاش کرد که: «فقط در روزهای ۲۳، ۲۴و ۲۵مرداد ۸۶۰جسد از زندانیان سیاسی اعدامشده از زندان اوین تهران به گورستان بهشت زهرا انتقال داده شده». پس از آن هم مداوماً رهبر مقاومت در این مورد اقدام به انتشار اطلاعیه، ارسال نامه به مراجع بینالمللی کرد و به آنها نسبت به این جنایت علیه بشریت که در حال انجام بود، هشدار داد، اما متأسفانه سیاست کثیف مماشات در کار بود و این فریادها را نشنیده میگرفت و با سکوت در برابر این بزرگترین جنایت قرن، دست خمینی و دژخیمانش را در ارتکاب این جنایت باز گذاشته بود، اما اکنون این سیاست، با سختکوشی و پرداخت قیمت سنگین از طرف این مقاومت و رهبری آن کنار زده شد و قتلعام ۶۷در سطح بینالمللی مطرح گردید.
اولین بار حدود یک سال و نیم پیش این موضوع در گزارش رسمی گزارشگر ویژهٔ ملل متحد درباره حقوقبشر (خانم عاصمه جهانگیر) به مجمع عمومی ارائه کرد، مطرح شد و این بهصورت سند رسمی سازمان ملل در آمد. پس از آن در دسامبر ۲۰۱۸(آذر۹۷) در سیامین سال قتلعام، سازمان عفو بینالملل یک گزارش مشروح به این موضوع اختصاص داد و صدها مصاحبه با قربانیان و شاهدان قتلعام بهعمل آورد که نکتهٔ برجسته در آن گزارش این بود که گفته بود:
این جنایت و این قتلعام همچنان ادامه دارد. عفو بینالملل در گزارش گذشته خود درباره قتلعام همچنین گفته است: «ایران با یک بحران مصونیت مواجه است» و «استمرار جنایتها در ایران مستقیماً به مصونیتی ربط دارد که مقامات رژیم ایران از آن بهره بردهاند». یعنی به زبان ساده قاتلان از حریم امن حکومتی برخوردارند!
اما نکته کلیدی این است که در چنین شرایطی چرا جنبش دادخواهی بعد از ۳۱سال که از قتلعام میگذرد، بایستی اینچنین موجب وحشت رژیم شده باشد؟ در حالی که رژیم خیلی از اسناد را مانند گورهای جمعی از بین برده و همچنان از بین میبرد؟
در این مورد باید به یاد داشت که: قتلعام۶۷بهعنوان جنایت علیه بشریت، در سطح جهانی تعریف شده و بهطور عام، جنایت علیه بشریت مشمول مرور زمان نمیشود.
اما علت اصلی وحشت جلادانی مانند پورمحمدی اساساً ناشی از آن است که میدانند مجاهدین پشت و این قضیه هستند، ارادهیی مانند ارادهٔ مریم رجوی پیگیر آن است که تا آن را به هدف نهایی نرساند، دست برنمیدارد.
آنچه مریم رجوی گفت
مریم رجوی در سخنرانی خود در کنفرانس دادخواهی قتلعام شدگان۶۷گفتند:
«زمان آن است که جامعه جهانی بهسه دهه مصونیت سران رژیم آخوندی از پاسخگویی به جنایتهایش خاتمه بدهد.
زمان آن است که پرونده نقض حقوقبشر در ایران بهخصوص اعدامهای دهه ۶۰و قتلعام ۶۷بهشورای امنیت ملل متحد ارجاع شود.
زمان آن است که خامنهای و دیگر سردمداران رژیم بهخاطر ارتکاب جنایت علیه بشریت در برابر عدالت قرار گیرند.
زمان آن است که سازمان ملل یک کمیسیون تحقیق بینالمللی درباره قتلعام۶۷تشکیل دهد.
و زمان آن است که جهان حق مردم ایران را برای مقاومت و نبرد برای سرنگونی فاشیسم دینی بهرسمیت بشناسد».
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar