tisdag 21 maj 2019

روحانی و ترفند بازنگری قانون اساسی


این روزها روحانی با استفاده از فرصت ماه رمضان و تحت عنوان مهمانی افطاری با گروه‌های مختلفی از مهره‌ها و عوامل رژیم دیدار و سخنرانی می‌کند، یک روز با مهره‌های باندهای مختلف رژیم، یک روز با وکلا و حقوقدانان، یک روز با به‌اصطلاح اهالی فرهنگ و هنر و یک روز هم با به‌اصطلاح دانشجویان؛ روحانی در این سخنرانی‌ها معمولاً دو موضوع را مطرح می‌کند؛ یکی بحث اختیارات و این‌که اختیارات لازم برای حل و فصل مسائل و مشکلات را ندارد و یکی هم بحث قانون اساسی و ضرورت بازنگری قانون اساسی که البته هر دو، وجوه دوگانه یک موضوع‌اند.

هدف روحانی از طرح این نکات چیست؟ 

فصل مشترک این سخنرانیها، ستایش کارهای خود و دولتش در زمینه‌های مختلف در این سال‌هاست و از آنجا که عملکرد دولت روحانی و کلاً رژیم طی این سال‌ها جز تخریب و فاجعه و مصیبت چیز دیگری نبوده، حرفهای روحانی به‌نحو شگفت‌انگیزی ۱۸۰درجه خلاف واقعیت است.
از جمله بخش عمده سخنرانی یکشنبه ۲۹اردیبهشت ۹۸روحانی به ادعاهایی اختصاص داشت که حتی توسط عوامل باند خودش در این روزها مورد تمسخر قرار می‌گیرند.
از جمله این ادعا که:
او با برجام توانسته در یک روز «هفت قطعنامه سازمان ملل را لغو کند»
یا فرضا با برجام موفق شده سایه جنگ را از سر رژیم دور کند.
این حرف در حالی که از برجام جز یک کالبد بیجان چیزی به جا نمانده و سایهٔ جنگ هم سنگین‌تر از هر زمان دیگری بر سر رژیم سنگینی می‌کند، هم مضحک و هم رقت‌انگیز است.
ضمن این‌که همین قطعنامه‌ها بود که با اعمال تحریم‌های بین‌المللی، رژیم آخوندی را وادار کردند به‌گفته خودش با «زانوان خونین» به پای میز مذاکره برود.

دروغ‌های حیرت‌انگیز روحانی
اما ادعای لغو این قطعنامه‌ها هم یک شیادی از جانب روحانی است؛ چرا که بعد از توافق اتمی تمام ۷قطعنامه قبلی (قطعنامه‌های ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵، ۱۹۲۹و ۲۲۲۴)‌ در قطعنامه۲۲۳۱شواری امنیت سازمان ملل تجمیع شدند. قطعنامه ۲۲۳۱محدویتهایی را بر برنامه اتمی، موشکی و تسلیحاتی رژیم اعمال می‌کند و به گونه‌یی تنظیم شده است که در صورت هر گونه نقض توافق اتمی از جانب رژیم یا نقص هر ماده‌یی از قطعنامه ۲۲۳۱، تمام ۷قطعنامه قبلی احیا می‌شوند. این موضوع تا مدتها بعد از تصویب قطعنامه ۲۲۳۱موضوع حمله باند خامنه‌ای به روحانی بود. از جمله محمد جواد لاریجانی در گفتگو با خبرگرازی حکومتی تسنیم در مرداد ماه سال ۹۴گفت چنان‌چه تخلف جدی از جانب رژیم در برجام صورت بگیرد «بر اساس بند ۱۲(قطعنامه ۲۲۳۱) که آن هم مبتنی بر فصل هفتم منشور است، پس از ۳۰روز که از اخطار شورای امنیت بگذرد، نیمه‌شب به وقت گرینویچ! همه تحریمها خودبخود و اتوماتیک برمی گردد»!
از این‌که بگذریم، ادعاهایی از قبیل «۱۲برابر شدن درآمد کشاورزان» و دیگر دست‌آوردهای اقتصادی رژیم است که مردم واقعیت آن را با پوست و استخوانشان حس می‌کنند و نیازی به توضیح ندارد.
بخش دیگری از سخنرانی روحانی اختصاص به «اقدامات بسیار مؤثری» داشت که دولتش در مهار سیل در ۲۵استان کشور انجام داده است. در حالی که همه کارشناسان در داخل و خارج ایران و از جمله بسیاری از کارشناسان حکومتی روی سه عامل لایروبی نشدن مسیلها و رودخانه‌ها، سدسازیهای بی‌رویه پاسداران و تخریب طرح‌های آبخیزداری به‌عنوان سه عامل اصلی جاری شدن سیل و افزایش ابعاد فاجعه‌بار ویرانیهای آن تأکید کرده‌اند، روحانی مدعی شد «لایروبیهای عظیم» دولتش موجب شده که در استانهای شمال‌غرب ایران سیل خسارت به بار نیاورد، سدهای سپاه باعث جلوگیری از ابعاد ویرانگر سیل در خوزستان شده است و اگر این سدها نبود «چه بر سر خوزستان و سایر استانها می‌آمد» و همچنین «زه کشیهای بیست هزار هکتاری» دولتش موجب نجات استان گلستان از سیل شده است. همان گلستانی که مردم سیل‌زده آق‌قلا در آن استان هنوز بعد از گذشت نزدیک به ۲ماه از سیل با مصائب آن دست به گریبانند.

داستان اصل ۵۹قانون اساسی 

روحانی در همین سخنرانی یک بار دیگر مسأله اصل ۵۹قانون اساسی ولایت فقیه و مسأله «همه‌پرسی» را طرح کرد و از مخاطبینش خواست برای «نجات کشور» روی اجرای این اصل «ایستادگی» کنند.
وی گفت: اصل۵۹می‌گوید اگر ما در یک مسأله مهم فرهنگی اختلاف‌نظر داریم،‌ در یک مسأله سیاست خارجی اختلاف‌نظر داریم که راه تعامل است امروز یا تقابل، کاری ندارد! برویم پای صندوق آراء! ملت ما بگویند راه چیست. در مسائل بسیار مهم، مجلس می‌تواند رأی بدهد و فرمان همه‌پرسی می‌تواند صادر بشود و مردم پای صندوق آرا بیایند. ممکن است سه تا مسأله چهار تا مسأله پنج تا مسأله مهم باشد که اختلاف‌نظر در مورد آنها داشته باشیم. هر ۵تا مسأله را به رأی می‌گذاریم با رأی ساده آری – نه. یک جوری تنظیم می‌کنیم مردم ۵تا رأی بدهند. مشکل حل می‌شود».

میزان جدیت رفراندوم و اصل ۵۹

اکنون باید پرسید آیا واقعاً‌ روحانی به انجام رفراندوم و بازنگری قانون اساسی امید بسته یا دارد نقش بازی می‌کند؟
بی‌مقدمه باید گفت داستان رفراندوم یک ترفند شیادانه است؛ روحانی خودش خوب می‌داند که همه‌پرسی و بازنگری قانون اساسی در شرایط فوق‌العاده بحرانی و متزلزل رژیم نه امکان‌پذیر است و نه اصلاً مسأله این است!
داستان رفراندوم یک شیادی و «دجالگری ویژه» است و طرح آن در شرایط کنونی تنها بازتاب تقابل دو باند و جنگ گرگها در شرایطی است که رژیم در همهٔ زمینه‌ها در بن‌بست مطلق و بحران بی‌راه‌حلی است.
روحانی در برابر این وضعیت انفجاری اقتصادی و اجتماعی که روزبه‌روز وخیم‌تر می‌شود، دو شیوه را به‌طور همزمان به کار می‌گیرد، یکی انکار وقیحانه واقعیتها و به کلی معکوس جلوه دادن آنها کما این‌که در همان سخنرانی یکشنبه ۲۹اردیبهشت همگان دیدند با چه وقاحتی ادعا کرد که «اقدامات بسیار مؤثری» خودش و دولتش در مهار سیل در ۲۵استان کشور انجام داده‌اند گوئیا که اصلاً سیل‌زده‌ای در این مملکت نیست و نمی‌بیند که روحانی دارد آشکارا دروغ می‌گوید.
کما این‌که عموم مردم به‌خوبی دروغهای دیگر او را هم تشخصی می‌دهند مانند آنچه که در در مورد موارد زیر گفت: ۲۵برابر شدن درآمد کشاورزان، «ایجاد امکان فروش محصولات از طریق اینترنت در روستاها»،‌ «آبادی روستاها و رونق صنعت گردشگری به‌ویژه در روستاها»، «امکان اجاره دادن خانه‌های روستایی به گردشگران خارجی از طریق اینترنت»،‌ «برخوردار شدن ۱۰روستا در هر روز از شبکه گاز رسانی» (البته بدون احتساب روزهای تعطیل – ملاحظه از روحانی است)، «بازگشت مغزها به کشور»، «ایجاد ۸۰۰هزار شغل در سال»، «مرمت و بازسازی ۹۵هزار خانه مسکونی در عرض ۱۴ماه» و...
دروغهایی که طرح آنها درست یک روز پس از آن که خودش اعتراف کرد عوامل دولتش« زیر بار مشکلات قدشان خمیده شده و باید این قدها راست شود تا بتوان کشور را اداره کرد» تنها موجب رسوایی آخوند روحانی و نشان‌دهنده بی‌راه‌حلی تمامی نظام ولایت فقیه در برابر بحرانهای دهشتناک اجتماعی و اقتصادی است.
این یک شیوهٔ برخورد روحانی و کلاً تمام سردمداران رژیم با واقعیتها و بحرانهای موجود است، یکی هم مطرح کردن مباحثی از قبیل اختیارات و درخواست اختیارات بیشتر و بازنگری قانون اساسی.

هدف اصلی روحانی از طرح این نکات 

علاوه بر سرپوش گذاشتن بر بحرانهای لاینحل موجود، روحانی با این بحثها دو هدف دیگر را هم دنبال می‌کند، یکی بستن دهان عناصر باند خودش که به او ایراد می‌گیرند که:
چرا به مجیزگوی افراطی خامنه‌ای و قاسم سلیمانی تبدیل شده است؟
و چرا در حدود همان اختیاراتی که دارد، کاری نمی‌کند؟
و چرا به‌قول زیباکلام به گلگیر نظام تبدیل شده است؟
و هدف دیگرش هم این است که دست اصحاب مماشات در غرب را پر کند که آنها بتوانند ادعا کنند در رژیم یک باند و یک دسته وجود دارد که خواهان تعامل و مذاکره‌اند و نباید همهٔ رژیم را به یک چوب راند و باید هوای اینها را داشت و به آنها کمک کرد. اما از آنجا که سیاست مماشات سقوط کرده و پس از یک تجربه شکست ۴۰ساله، از دور خارج شده، از این شیادیها آبی نه برای اصحاب مماشات و نه برای رژیم گرم نخواهد شد.

اگر رفراندوم...
به قول معروف فرض محال که محال نیست. لذا فرض کنیم که رفراندوم هم برگزار بشود، قانون اساسی هم در جهتی که مد نظر روحانی است تغییر کند و اختیاراتی را هم که او می‌خواهد به او بدهند؛‌ آیا مسأله حل است؟ آیا رژیم می‌تواند پای تعامل با دنیا و مذاکره با آمریکا برود و مسائلش را از این طریق حل کند؟
فرض کنیم که روحانی اختیارات تام هم بگیرد. یعنی اختیارات مطلقهٔ ولی‌فقیه تماماً به او تفویض شود. بلافاصله اولین سؤال این است که:
آیا با این اختیارات می‌تواند اقتصاد ویران را سر پا کند؟
جلوی سقوط آزاد ارزش پول ملی را بگیرد؟
آیا می‌تواند ویرانیهای ناشی از سیل را جبران کند؟
و به‌قول یکی از روزنامه‌های حکومتی به سیل وعده‌های پوچی که به سیل‌زدگان داده عمل کند؟ و... و... و مگر همین اختیارات را همین الان ولی‌فقیه ندارد؟! چرا دستور نمی‌دهد که همهٔ این مسائل یکروزه حل شوند؟!
مگر در ماهیت، روحانی با خامنه‌ای تفاوتی دارد؟
روحانی یا طرفداران او ممکن است بگویند که منظور روحانی این است که با اختیاراتی که می‌گیرد با همان الگوی برجام و از طریق تعامل و مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم با آمریکا مسائل را حل می‌کند! اگر این‌طور است پس چرا الآن نمی‌کنند؟
و مگر رژیم با این ماهیت و ساختار می‌تواند یک قدم به سمت تعامل با جهان بردارد؟

چگونه می‌شود این فضاحت را جمع کرد؟ 

اولین شرط تعامل این است که رژیم دست از دخالت‌ها و صدور تروریسمش به کشورهای منطقه بردارد؛ اما مگر می‌تواند؟ مگر خامنه‌ای همین چند روز پیش نگفت که این عمق استراتژیک ماست و از مؤلفه‌های قدرت ماست و ما هرگز از آن دست برنمی‌داریم؟

صورت مسأله البته چیز دیگری است! 

تازه بیایید یک فرض محال دیگر هم مطرح کنیم و آن این‌که آمریکا و اروپا دست از همهٔ شروط خود بردارند و اتمی و موشکی و دخالت‌های منطقه‌یی رژیم را همین طور که هست، بپذیرند، باز مگر مسألهٔ بود و نبود رژیم حل می‌شود؟ مگر نه این‌که در ۴۰سال گذشته سیاست مماشات حاکم بود و رژیم را با همهٔ این جنایتها و رذالتها تحمل می‌کرد و تا می‌توانست به آن امتیاز می‌داد،
مگر بر جنایتهای رژیم چه در حق مردم ایران و چه در حق مردم منطقه و دنیا چشم نمی‌بست؟
مگر از تروریسم رژیم که حتی از خود آمریکاییها قربانی می‌گرفت، چشم‌پوشی نمی‌کرد؟
مگر شیراک نگفت حالا رژیم یکی دوتا بمب اتمی هم داشته باشد، مگر چه می‌شود؟
مگر عراق را آمریکا در سینی طلایی تقدیم رژیم نکرد؟ و... و...
اما مگر با این همه، رژیم توانست ثبات به دست بیاورد؟
مگر رژیم در تمام این ۴۰سال مسأله بود و نبود نداشته و هنوز هم ندارد؟

مسأله کانونی چیز دیگری است: قیام مردم ایران! 

پس کانون مسألهٴ‌ رژیم تعامل یا عدم تعامل با دنیا و مذاکره و عدم مذاکره با آمریکا و حتی برجام و دستیابی به سلاح هسته‌یی نیست. صورت مسألهٔ ایران، داخلی است و نه خارجی. کانون بحرانهای رژیم این است که: مردم ایران این رژیم را نمی‌خواهند!

راه‌حل نهایی چیست؟
و اگر بپذیریم که صورت مسأله اصلی ایران نه خارجی، بلکه داخلی است اولین پرسش این است که برای حل این مسأله چه باید کرد؟
پاسخ این پرسش نیز کاملا روشن است، تضاد میان مردم ایران با دیکتاتوری ولایت فقیه یک تضاد خونین و آشتی‌ناپذیر است که تنها با حذف یکی از این دو وجه تضاد حل می‌شود، ملت ایران که حذف شدنی نیستند، پس این رژیم آخوندی است که باید حذف بشود و اکنون نیز در همین مسیر افتاده و شتابان پیش می‌رود. مردم ایران تا بن استخوان به این حقیقت پی برده‌اند که دشمن اصلی آنها همین رژیم است و آن را در همه جا فریاد می‌زنند، عمیقاً و در تجربه این ۴۰ساله درک کرده‌اند که هیچ تضاد و مشکلی ریز یا درشت، مطلقاً در این رژیم جواب ندارد. رابطه این رژیم با ایران و مردم ایران «رابطه یک دشمن اشغالگر» است و سردمداران این رژیم فقط و فقط درصدد چپاول و پر کردن جیب خودشان هستند و کمترین تعلق خاطری به این آب و خاک و تاریخ و مردم ایران ندارند. بنابراین باید گورشان را گم کنند و این حکم تاریخ و حکم مردم ایران است که دیر یا زود و البته زود تحقق خواهد یافت.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar