اظهارات و مواضع این روزهای مهرهها و سردمداران رژیم، به شدت ضد و نقیض و آشفته است امری که حاکی از یک سردرگمی عمیق و نشانه بیراهحلی در قبال بحرانهایی است که در همه زمینهها رژیم را از هر سو فرا گرفته و در هم پیچیده است.
روحانی روز دوشنبه ۳۰ اردیبهشت۹۸ با گروه دیگری از عوامل رژیم که این بار آنها را آخوندها و حوزویان معرفی کردند دیدار و گفتگو کرد.
هدف روحانی از این دیدارها و سخنرانی های پی در پی چیست؟
آیا روحانی خط مشخصی را در این دیدارها پیش می برد؟
آیا موضوع اختیارات و بازنگری در قانون اساسی که روحانی در این دیدارها مطرح می کند، می تواند خط روحانی باشد؟
هدف از اینهمه ملاقات و سخنرانی؟
سخنرانیها مضمون مشترکی دارند و حرفها به موضوعات مشخصی اشاره می کنند، مضمون واحد این حرفها پاسخ به حملاتی است که از جانب باند رقیب و گاهی از سوی شرکای روحانی متوجه او می شود. از ناکارآمدی دولتش تا بریدگی و ناامیدی وزیرانش تا شکست و بی ثمری برجام و تا انهدام شالوده های اقتصادی و بحرانهایی که از همه سو رژیم را فراگرفتهاند.
روحانی در این سخنرانی ها از یکسو تلاش می کند اوضاع را روبراه جلو دهد و از سوی دیگر به طور متناقضی می گوید شرایط سخت است و باید دولت را در این شرایط سخت یاری کنید و توقع زیاد نداشته باشید و همچنین خدمات و فواید ادعایی دولتش را مطرح می کند و در عین حال شکوه و شکایت می کند که اختیارات لازم را برای حل وفصل مسائل مختلف بخصوص در سیاست خارجی و پیشبرد مذاکرات ندارد.
موضوعهای دیگر:
درخواست اختیارات برای مذاکره باآمریکاست
و بازنگری در قانون اساسی.
آشفتهگویی، نه بیان یک «خط» مشخص
این دیدارها و سخنرانی ها خط مشخصی را پیش نمیبرند بلکه نشانه در گل ماندگی و فلج رژیم هستند که این راهم با شیوه ضد ونقیض پیش می برد. به عنوان نمونه در دیدار با به اصطلاح دانشجویان به نحو مضحک و بیمنطقی دم از این می زد که:
در آمد کشاورزان ۱۲برابر شده،
جلوی سیل را سدها و لایروبیهای انجام شده توسط دولت و ... گرفت!
و از این قبیل دروغها که حتی در باندخودش هم با تمسخر مواجه می شود.
کمااینکه در مورد برجام هم مدعی شد با برجام جلوی تحریم ها را گرفته است در حالی که تحریمها در حال حاضر شدیدتر از پیش از برجام است.
روحانی در این سخنرانی ها انبوهی ضدونقیض گویی دارد که بیشتر سردرگمی و بلاتکلیفی استراتژیک رژیم را نمایان می کند بهعنوان نمونه:
در دیدار با به اصطلاح دانشجویان گفت که همه پرسی برای بازنگری قانون اساسی از این نظر ضروری است که مردم به عنوان داور نظر بدهند که آیا مذاکره و تعامل می خواهند یا جنگ؟ او به این ترتیب می خواست بگوید که من طرفدار مذاکره و تعامل هستم و این خامنهای است که جنگ می خواهد.
اما در سخنرانی دوشنبه شب ۳۰ اریبهشت در ملاقات با آخوندهای حوزه گفت: « خوشبختانه امروز اتفاق نظر داریم که باید در برابر آمریکا و تحریم بایستیم و در این زمینه هیچ اختلاف نظری بین مردم و مقامات کشور وجود ندارد.» و یک جمله بعد اضافه کرد: « بنده طرفدار مذاکره و دیپلماسی هستم. اما شرایط امروز به هیچ عنوان شرایط مذاکره نیست و امروز شرایط ما شرایط مقاومت و ایستادگی است».
چرا طرح مساله اختیارات و لزوم بازنگری قانون اساسی، یک خط نیست؟
مطرح کردن اختیارات انعکاس بی راه حلی رژیم است و نه حاکی از یک نقشه مسیر و خط مشخص.
مطرح کردن باز نگری در قانون اساسی یعنی امری که همه میدانند مطلقا عملی نیست ناشی از همین بیراهحلی است. یعنی توجیه فلج و بی راه حلی کل رژیم. کما اینکه در باند روحانی هم همین نکته را بهوی گوشزد می کنند.
به عنوان مثال صادق زیبا کلام نوشت: «چرا با مردم همچون کودکان رفتار میکنید؟ چرا واقعیت را به مردم نمیگویید؟ چرا مستمر تلاش میکنید صحبتهای زیبا به مردم تحویل دهید؟».
اما در این میان یک واقعیت از پرده بیرون افتاده و آن شدت بحرانهاست به نحوی که مهرهها و رسانه های رژیم در نکاتی که راجع به اختیارات ولی فقیه می گویند از مرز سرخهایی عبور می کنند که پیش از این تابو محسوب می شد. مثلا روزنامه همدلی روز سهشنبه ۳۱ اردیبهشت ۹۸ نوشت: « در بازنگری این قانون کلیه نهادها و نیروها، تشکیلات موازای و دوگانگی باید در یکدیگر ادغام شوند. ادغام نیروهای مسلح ارتش و سپاه، یکی نمودن کمیته امداد و سازمان بهزیستی، حذف دادگاه انقلاب، یک پارچه نمودن فعالیت کلیه سازمانها و نهادهای فعال فرهنگ و تبلیغات همچون وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی... نظارت استصوابی شورای نگهبان بر انتخابات حذف شود، اصل یکصد و هفتم محدود کردن مدت هر دوره رهبری به ۵ سال،. اصل یکصد و دوازدهم مجمع تشخیص مصلحت حذف میشود«.
این حرفها یادآور حرفهای آخرین ماههای رژیم شاه است که از مجلس و یا روزنامه های آن دوران سردر می آورد.
علت مقایسه دوره اول و دوم ریاست جمهوری روحانی توسط خودش؟
این مقایسه را روحانی در دفاع از خود و دولتش در برابر کسانی که او و دولتش را به ناکارآمدی و بی عرضگی متهم می کنند گفت: « دولت فرقی با گذشته نکرده و ما همان دولت هستیم، اما در دوره یازدهم مردم امیدوار بودند که مشکلاتشان حل و فصل میشود، اما در این دوره و به هر دلیل مقداری امید مردم نسبت به رفع مشکلات کمتر شده است».
مشابه این حرف را روحانی در دیدار با به اصطلاح اهل هنر بدین گونه مطرح کرد « مهمترین نیاز امروز جامعه، امید به آینده و نشاط است . سرمایه اجتماعی، قدرتی است که میتواند کشورمان را از مشکلات برهاند. چرا که وجود مشکلات بسیار، نتیجه ضعیف شدن سرمایه اجتماعی است ».
تضعیف سرمایه اجتماعی همان تضعیف امید مردم است که دیشب گفت و این همان تضعیف اعتماد عمومی است که این روزها در رسانه های حکومتی به شدت رواج دارد و همه اینها بیان رقیق شده این واقعیت است که مردم ایران یکپارچه این رژیم را نمی خواهند و جامعه ایران در وضعیت انقلابی و درآستانه انفجار است. روز سه شنبه ۳۱ اردیبهشت اصغر مسعودی در مجلس رژیم با اشاره به فقرو گرانی گسترده و بی عملی نظام هشدار داد مردم زمانی که حس کنند حکومت به آنها ظلم میکند به فکر جبران بر میآیند. روز پیش از آنهم علی ابراهیمی با اشاره بی راه حلی رژیم هشدار داد:« عدم برنامهریزی برای افزایش قدرت خرید اقشار متوسط و ضعیف فاصله طبقاتی از قبل بیشتر شده و زمینه بروز نارضایتی، اعتراض مردمی و حتی آشوبهای ناشی از ناتوانی در تأمین معیشت را بهدنبال خواهد داشت».
قیام، علتالعلل مصایب داخلی و خارجی نظام!
روحانی پیش از این هم گفته بود که همه چیز داشت روال طبیعی خود را طی می کرد و اوضاع خوب بود تا اینکه ناگهان مردم در دیماه ۹۶ به خیابانها ریختند و از آن به بعد همه چیز تغییر کرد و به این ترتیب او به مولفة اجتماعی و مردم به عنوان اصلی ترین مولفه تعیین کننده روند جریان سیاسی موجود اذعان کرد.
این واقعیت را خامنهای هم در سخنرانی اخیر خود به نوع دیگری بازگو کرد و گفت اوباما به من نامه فدایت شوم مینوشت اما وقتی وقایع سال ۸۸ رخ داد به دنبال فتنه و فتنه گرها افتاد و امیدش را به آنها بست. این گفتهها همه گویای این است که عنصر اصلی و تعیین کننده در ایران، مردم و مقاومت سازمانیافته هستند.
علت بنبست رژیم در همه زمینه ها از جمله درسیاست خارجی و مذاکره هم به این جا برمی گردد که طرف حسابهای خارجی هم دریافته اند که این رژیم هیچ جایی در میان مردم ایران ندارد و هیچ تفاوتی میان به اصطلاح اصلاح طلب و به اصطلاح اصولگرا در رژیم وجود ندارد و جهانیان اطمینان پیدا کردند که این رژیم مانند رژیم شاه هیچ شانسی برای بقا ندارد. و سرنوشتی جز سرنگونی انتظار آنرا نمی کشد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar