در پی اظهارات روحانی در روز چهارشنبه۱۲تیر۹۸و تهدید او مبنی بر اینکه اگر اروپا خواستههای رژیم در مورد خرید نفت و کمک به آن در دور زدن تحریمهای آمریکا را عملی نکند، رژیم از تاریخ ۱۶تیر ماه از حد مجاز غنیسازی عبور خواهد کرد، به موجی از اعتراض و محکومیت در دنیا دامن زده و جالب اینکه موجی از وحشت را نیز در درون رژیم برانگیخته است!
آیا این واکنشها برای رژیم قابل پیشبینی بود؟
اگر آری، پس چرا باز همچنین اقدامی کرد؟
قدم بعدی رژیم و طرفهای مقابل چه خواهد بود؟
دقت یا عدم دقت رژیم در پیشبینی بازتابهای حرکت اخیرش؟
اگر چه روحانی در حرفهایش به نوعی اشاره کرد که انتظار واکنشهای زیادی دارد، ولی شاید این همه واکنش قابل پیشبینی نبود، بوریس جانسون، وزیر خارجه پیشین و نامزد نخستوزیری بریتانیا، در مصاحبهیی با خبرگزاری رویترز گفت: «بار دیگر از دولت ایران میخواهم درباره [پیامدهای] نابودی برجام و نقض تعهداتش در چارچوب این توافق با دقت بسیار زیاد فکر کند». وی افزود: «اشتباه بزرگ ایران خواهد بود اگر در شرایط کنونی از رویکرد خویشتندارانه دست بکشد و به غنیسازی مواد رادیواکتیو روی آورد. معتقدم این خطایی جدی خواهد بود.».
اقدام انگلستان در توقیف کشتی نفتکش ایران که به سوریه میرفت هم گویای قاطعیت انگلستان است و بیشازپیش نشان میدهد که انگلستان بهطور کامل و عملاً در جبهه آمریکا و رو در روی رژیم قرار گرفته است.
ماکرون رئیسجمهور فرانسه هم از رژیم خواست «فورا» ذخایر اورانیوم خود را کاهش دهد.
حتی روسیه هم که رژیم آن را متحد خود به حساب میآورد، از زبان وزیر خارجهاش از رژیم خواست که تسلیم احساسات نشود و از مرز تعیین شده ذخیره اورانیوم تجاوز نکند. لاورف تصریح کرد: «مسکو خواهان آن است که تهران به اصول کلیدی توافق هستهیی و بهعلاوه پروتکل الحاقی آژانس بینالمللی انرژی اتمی پایبند باشد».
از سوی دیگر تا ساعت تنظیم این گزارش هیچ موردی از حمایت یا حتی تأیید ضمنی حرکت رژیم در سطح جهانی مشاهده نشده است.
اما مهم درک این نکته است که: رژیم انتظار چنین واکنشهایی را داشت یا نداشت، چندان فرقی نمیکند، چون رژیم بجز همین تهدیدها راه دیگری ندارد و در ریلی افتاده که ناچار است گامهای بعدی را بردارد و دست خودش نیست.
حتی اگر فرض کنیم رژیم با آگاهی از اینکه اروپا هم در حال چرخش برضد رژیم است، دست به این موضعگیری و اقدام زد، باز هم اقدامش بهشدت غیرمنطقی بهنظر میرسد زیرا اروپا تنها نقطه امید رژیم برای ایجاد شکاف در تحریمهای آمریکا بوده و هست.
اما نکته مهم درک این نکته است که رژیم بجز روشی که در پیش گرفته است، راه دیگری ندارد! رژیم بیتردید با خودش این حساب را کرده که با این شاخ و شانه کشیدنها و در واقع با این خودزنیها و تحریک به جنگ، اروپاییها را که هنوز رشتهٔ پیوندشان را با مماشات بهکلی قطع نکردهاند و هنوز اندک امیدی به این رژیم دارند، میتواند آنها را از جنگ بترساند و آنها را وادارد که از آمریکا بخواهند در رابطه با رژیم قدری نرمش و انعطاف از خود نشان دهد.
یک مثال برای درک اجتنابناپذیری حرکات رژیم
اخیراً روزنامه وال استریت مطلبی منتشر کرده که براین تحلیل استوار است و توضیح داده که هدف خامنهای از فشار به اروپا (تا اروپا هم این فشار را به آمریکا منتقل کند) نه کاهش تحریمهای اقتصادی، بلکه استمرار شراکت بینالمللی با ایران در سایتهای اتمی آن است! والاستریتژورنال در اثبات این نکته میگوید خامنهای زمانی شروع به لگدپرانی کرد که «در ماه مه امسال وزارتخارجه آمریکا ۲معافیت از معافیتهای ۷گانه هستهیی را لغو کرد. دو معافیتی که مربوط بودند به:
- صدور اورانیوم غنیشده به روسیه
- و صدور آب سنگین به عمان
وال استریت با بیان اینکه «برای خامنهای تسلیحات اتمی همواره مهمتر از هر پارامتر اقتصادی بوده» مینویسد: «بزرگترین دستاورد رژیم ایران در برجام نه کاهش تحریمهای اقتصادی، بلکه بهدست آوردن مشروعیت بینالمللی برای برنامههای تسلیحات اتمیش بود».
سؤالی که اکنون و با در نظر گرفتن این نکته حساسی که والاستریت مطرح کرده، باید پرسید در واقع این است که: آیا رژیم با این شیوهها بهمنظور خودش میرسد؟
اینجاست که باید گفت: اگر آمریکا و اروپا راه قاطعیت را در پیش بگیرند، قطعاً رژیم شکست میخورد و به جایی نمیرسد و در این باتلاق فرو میرود. مهم درک این واقعیت است که سیاستها و لگداندازیهای رژیم نه ناشی از قدرت و اعتماد بهنفس بلکه دقیقاً ناشی از نهایت استیصال و ناامیدی است.
مهم درک این واقعیت است که سیاستها و اقدامات رژیم انتخابی نیست، بلکه اجباری و تحمیلی است. امری که کارشناسان خود رژیم هم خیلی روشن آن را بیان میکنند.
واقعیت بنبست رژیم به گواهی کارشناسهای خودش!
- بهعنوان نمونه یکی از کارشناسان رژیم به نام یوسف مولایی در شمارهٔ روز پنجشنبه ۱۳تیر ۹۸روزنامهٔ آرمان نوشت: «ایران خودش را در موقعیتی قرار داده که اگر تعهدات خود را کاهش دهد، آمریکا از فرصت برای ایجاد اجماع جهانی و تشدید تحریمها استفاده خواهد کرد. اگر هیچ کاری هم انجام ندهد آنهم یک نوع تسلیم شدن به شرایط است. این نشان میدهد بازیای که در گذشته و قبل از برجام انجام دادیم بهگونهیی بود که نتوانستیم خروجی مطلوب را دریافت کنیم. تحولات جهانی و موازنه قدرت را درست ندیدیم و خیلی اشتباهاتی که الان ما را بر سر دوراهی قرار داده که هر حرکتی بکنیم به هدفمان نمیرسیم را انجام دادیم و حالا دیگر ضرر را بیشتر نکنیم. وقتی اروپاییها را اینطوری به صف آمریکاییها اضافه کنیم و در حقیقت قدرت تخریبی آمریکا را در ایجاد اجماع جهانی بیشتر کنیم، نمیدانم چه منفعتی برای ما ایجاد میکند».
همین فرد (مولایی) سپس خیلی صریح بنبست رژیم را چنین بیان میکند: «اگر از برجام کلاً خارج شویم، آمریکا زودتر به هدفش میرسد. اگر در برجام بمانیم، باز هم از ایستادن نتیجهای نمیگیریم چون تحریمها همچنان ادامه دارد».
- یکی دیگر از کارشناسان رژیم به نام مطهرنیا در سایت دیپلوماسی ایرانی۱۱تیر میگوید: «ایران میان آنچه باید انجام دهد و آنچه مجبور به انجام آن است، گرفتار شده است. یعنی ایران باید راهبرد گامبهگام و پلهای خود در کاهش تعهدات هستهیی را تا رسیدن به منافع خود ادامه دهد. اگر چه در این راه امکان دارد این راهبرد و سیاست نتیجه عکس بهدنبال داشته باشد و در نهایت مرگ برجام و همسویی اروپا، آمریکا، برخی کشورهای عربی منطقه، اسراییل و جامعه جهانی را با خود به همراه داشته باشد. چرا که به هر حال ایران جز مسیری که در پیش رو دارد، نمیتواند گام دیگری اتخاذ کند. پس فقط باید منتظر ماند و دید که آثار و تبعاًت این اقدامات چه خواهد بود؟!».
نگاهی به احتمال استمرار بیپایان این وضعیت
به این ترتیب و با شرایطی که توضیح داده شد، بهنظر میرسد وضعیت تا آیندهای نامعلوم در وضعیت تعلیق قرار دارد و تصمیمگیری و عمل هر کدام از طرفهای این ماجرا به نوعی مشروط و موکول به تصمیم و اقدام طرف مقابل شده است.
اینجا باید این نکته را در نظر گرفت که:
این وضعیت قابل ادامه تا «الی غیرالنهایه» نیست!
زیرا این فعل و انفعالها در خلأ اتفاق نمیافتند، اینها در بستر جامعهی است که در آستانهٔ انفجار و در وضعیت و شرایط انقلابی است. همین وضعیت داخلی است که موقعیت رژیم در صحنهٔ بینالمللی را به این نقطه رسانده و پس از این هم باز همین عامل است که نهایتاً شرایط را تعیینتکلیف میکند.
ضمن اینکه روشن است سیاست و عملکرد طرفهای خارجی در نهایت تابع منافع آنهاست، اگر مانند گذشته سیاست مماشات حاکم گردد یا منافع آنها ایجاب کند، قضایا را به سمت و به سود خودشان کج خواهند کرد اما باید در نظر داشت که اگر تحولات تا همینجا و تا این نقطه رسیدهاند، بهعلت اتکای ما و مردممان به خود، به مقاومت خود و به خلق خود و توانمندیهای داخلی خودمان است.
البته طبیعی است که این مقاومت هوشیارانه و با نهایت اعتماد به نفس، شرایط بینالمللی را رصد کند و از معادلات منطقهای و بینالمللی که خود نقش اصلی را در شکل دادن آنها داشته، در جهت نیل به آرمان مقدس مردم ایران آزادی و دموکراسی حداکثر استفاده را بکند، ولی باید در نظر گرفت که تا همینجای کار هم مقاومت ایران با پایبندی به اصل «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» مطلقاً معطل نمانده است. سابقه خونبار این مقاومت در رویارویی چنگ در چنگ با رژیم است و بهنظر میرسد که جامعهٔ بینالمللی نیز به درک این معنا از همیشه نزدیکتر شده است و به هرحال باید گفت:
در قضیه ایران، اکنون ما با یک معادله صرفاً دوسویه بین رژیم و طرفحسابهای خارجیاش مواجه نیستیم بلکه قضیه ایران اساساً و در قاعده متکی است به یک عامل اصلی و بنیادی و عمدتاً تعیینکننده به اسم مردم و مقاومت سازمانیافته آنها!
و این «عامل» چیزی نیست که اجازه دهد هیچ قضیهای تا «الی غیرالنهایه» کش پیدا کند! قیام و انقلاب و دگرگونی واقعیت برتر جامعه فعلی ایران است که نباید از آن غفلت کرد، عاملی که رژیم را به «خودزنی» واداشته است.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar