fredag 2 augusti 2019

زندانی سیاسی سهیل عربی خطاب به مادر دربندش؛ پایان این حکومت فاسد همین نزدیکی‌ها و به همین زودی است


زندانی سیاسی سهیل عربی طی دلنوشته‌یی خطاب به مادرش در اوین نوشت: بمان مادر، استوار بمان مادر که پیروزی محصول تدبیر و مقاومت است. بمان که پایان این حکومت فاسد همین نزدیکی‌ها و به همین زودی است.

زندانی سیاسی سهیل عربی از ۱۶آبان ۹۲ توسط رژیم آخوندی دستگیر شد و هم‌اکنون در اوین محبوس است. فرنگیس مظلوم مادر سهیل عربی روز یکم مرداد ۹۸ توسط مزدوران اطلاعات رژیم بازداشت و هم‌اکنون در زندان اوین تحت بازجویی به‌سر می‌برد.

سهیل عربی در این دلنوشته به مادرش نوشت:
بمان مادر که باران بلا بند می‌آید آخر سر
مادر خوب سلام، دست پر درد تو را می‌بوسم. خواهرانم خوبند؟ راستی مادر جان، خواب دیدم که پدر بیمار است، زیر مهتابی مشرف به حیاط، خفته در بستری و تبدار است. زیر آن مهتابی که به هنگام غروبان بهار رخت می‌گسترد. پدر نیز می‌گفت که تو در کنج اتاقی نمناک، زانوان را به بغل کرده و می‌نالیدی: ” پسرم، وای خدا گشت چه خاکی به سرم”.
مادر به تو سوگند که از بهر تسلای تو نیست، نه فقط خانه ما غمبار است، و نه تنها پدرم بیمار است، چه تهران و لرستان، و چه گیلان و سپاهان، و چه اهواز و خراسان، چه شیراز و چه کرمان و چه تبریز، و به هر خطه در این مدخل زندان بزرگی که بود کشور ایران، صبح غم‌بارتر از تنگ غروب است، غروب از شب تاریک، دل آزارتر از کوه و در و دشت، همه تیره و تارند، و چه بسیارند پدرها به کرد و لر و گیلک، به ترک و عرب و فارس زبانی که ز بیداد ستمکاری ضحاک زمانه پر دردند. دیروز نگهبان در سلول مرا باز نمود و ز دو پایم غل و زنجیر گشود و مرا برد به اتاقی که در آن دژخیم است. وای مگو مادر محبوب که مرا ذره‌ای از این سگ زنجیری زندان بیم است. روی مبلی بنشاند و به تملق هر بار پیاپی می‌گفت: ” بنده از دیدنتان خوشحالم. آیت‌الله عنایت کردند و شما را به شرف آوردند، بعد از این پست مهمی به شما بسپارند. گفتش که برادر، تو که در رشته تحصیل مهندس شده‌ای و از این پست بزرگی که از امروز بگیری، دیگرت هیچ کم و کسر نداری. کنون این قلم و نامه که به خوشبختی خود صحه گذاری”.
مادر، به هجو آمدم و بانگ کشیدم که دیگر خفه باش احمق بدبخت، تو آن‌قدر خرفتی که ندانی که سرا پای من و خلق زنفرت شده آکند. از این شیخ و از این تاج و از این تخت. توی گوساله که از تفاله مدفوع همین خلق کنی تغذیه و باز کنی فخر، که من سیرم اگر خلق گرسنه است به من چه. تو گفتی که مهندس شده‌ام پشت به مردم بکنم پست بگیرم، و من این زندگی دد منشی را بپذیرم، چرا پس؟ که یک بار نمیرم؟ نه، این دانه و این دام تو بردار
مادرم پسرت باز سر دار، چه تبدار چه بیمار
در رهگذری رو به رهی خام نیابی که ترسیده‌تر از خویش نیابی. توی بیچاره هنوزم که هنوز است ندانی که مراد از تز انسانی و شالوده آن چیست و این فلسفه ددمنشی درخور و شایسته آن نیست. تو بی‌شرمی و آنان که در این فلسفه همفکر تو هستند، به ظاهر همه انسان ولی از عالم انسانی و اندیشه بدورند. شما را همگی چشم و زبان هست ولی لال و کورید. شما روبهکان گرد سگی جمع شده هستید و هم‌چون که خداوند و قومش بپرستید. نه در مکتب ما شیخ خدا نیست. من آنم که یک بار ولو این‌که دوصد بار، به هر مرگ فجیعی که بخواهی بمیرم و من این زندگی دد منشی را نپذیرم. چونکه شاگرد به از استاد بگردد، که ارباب شما گفت نمیرم. نمیرند آنان که ره خلق بگیرند.
مادرم به تو سوگند که بهر تسلای تو نیست، نه فقط خانه‌ٔ ما غمبار است و نه تنها تو به زنجیر و پدر بیمار است، چه تهران که لرستان همه محبوس همه در رنج. مادر به تو سوگند نه فقط خانه‌ٔ ما غمبار است، نه تنها تو محبوس و پدر بیمار است، که از مشهد و شیراز، که از کرد و لر و مردم اهواز، پسر و مادر و خواهر،خاله و عم و برادر، همه محروم‌اند و محبوس. شادی و عدالت به سرابی، که سحر تا به غروبان به عزا و شب تا به سحرها همه کابوس، ولی از یاد مبر مردن کاکتوس. بمان مادر، بمان مادر و از یاد مبر مردن کاکتوس.
مردن گلها و گیاهان نرم و لطیف، کاملاً مشهود است. لحظه لحظه نزدیک شدن گل آفتابگردان به مرگ را می‌توان دید و فهمید، اما کاکتوس تا آخرین لحظه ظاهری مستحکم دارد. اصلاً به‌نظر نمی‌رسد که مرده است یا در حال نزدیک شدن به مرگ است، چون از درون میگندد و به مرگ نزدیک می‌شود و مرگی ناگهانی دارد. خارهای این کاکتوس سالهاست که در تن من، ما و مردم زادگاه من است. کاکتوسی که از درون گندیده و به‌زودی از شر آن خلاص می‌شویم. بمان مادر،استوار بمان مادر که پیروزی محصول تدبیر و مقاومت است. بمان که پایان این حکومت فاسد همین نزدیکی‌ها و به همین زودی است.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar