måndag 25 mars 2019

نوروز گلستان به سیل و ماتم نشست!


بار دیگر بارانهای رحمت بهاری در میهن ما تبدیل به سیل شد و سیل، ویرانی و مصیبت و عزا به‌بار آورد.
بنا‌ به گزارشهای منابع حکومتی، ۲۷استان کشور متأثر از سیل و آبگرفتگی هستند، جان تعدادی از مردم در اثر این سیل از دست رفته و به بیش از ۵هزار هکتار از اراضی کشاورزی در مازندران آسیب رسیده است.
بیشترین خسارات و ضایعات اما در استان گلستان به بار آمده که در جریان آن و با به زیر آب رفتن جاده‌ها، ارتباط دهها روستا قطع شده و دست‌کم ۹تن که اکثر آنها را کودکان تشکیل می‌دهند، طعمهٔ سیل شده‌اند و تعدادی نیز مفقودند و بسیاری از مردم در محاصرهٔ سیلاب در خانه‌هایشان محبوس شده‌اند و محروم از دریافت هر گونه کمکی به‌سر می‌برند و هنوز آمار دقیقی از تعداد قربانیان و میزان خسارات وارده در دست نیست.
به راستی چگونه است در حالی که رژیم مرتب از خشکسالی می‌نالد و نابودی کشاورزی و کمبود و بحران آب را به کاهش برف و باران ربط می‌دهد، میهن ما هر سال با سیلهای ویرانگر در کشور مواجه است و هموطنان ما به تناوب و گاه به‌طور همزمان با خشکسالی و قحطی آب یا با سیل و مصائب و ویرانیهای ناشی از آن مواجه هستند؟
تردیدی وجود ندارد که علت اصلی را نه در تغییرات جوی یا شرایط اقلیمی، بلکه بایستی در حاکمیت ضدمردمی و ویرانگری جستجو کرد که بدتر از هر نیروی اشغالگر خارجی اساس آن بر تاراج و به باد دادن هست و نیست این میهن بنا شده است.
به گزارش کارشناسان، جاری شدن هر ساله سیل در کشور، بنا‌ به این دلایل است:
  • تخریب جنگلها و مراتع و پوشش طبیعی زمین
  • ساختن صدها سد که نه با هدف مهار سیلابها، بلکه اساساً با اهداف سودجویانه صورت گرفته و حاصل آنها تخریب جنگلها و مراتع بوده است
  • تجاوز به حریم رودخانه‌ها و مسیلها در اثر ساخت و سازهای بی‌رویه و غیرمجاز
  • لایروبی نشدن مسیلها و رودخانه‌ها
در این رابطه هم اعتراف وزیر راه و شهرسازی رژیم در شبکهٔ خبر تلویزیون حکومتی(۴فروردین) و هم اظهارات یکی از اهالی سیلزده که در سیمای آزادی و شبکه‌های اجتماعی هم پخش شد، به‌خوبی دلالت نقش این عامل در سیل اخیر را بارز می‌کند. او می‌گوید: «الآن برویم دهانهٔ گرگان‌رود (را ببینیم) از ۴کیلومتری به آن طرف، آبی وجود ندارد؛ چرا؟ علت چیست؟ لایروبی نشده. قبلاً باید تمهیدات لازم انجام می‌شد. به مقامات گفته شده، آن‌قدر تذکر داده می‌شود، ولی گوش نمی‌کنند».
آش آن‌چنان شور است که سراج، رئیس سازمان بازرسی رژیم ،می‌گوید: «یک روز قبل از عید استاندار (گلستان) در استان بوده و سیل هم جاری شده، اما می‌گوید چیزی نیست و اتفاقی نمی‌افتد. طی سال‌های گذشته این وضعیت چندین بار تکرار شده است و اگر در موارد قبلی به‌درستی تدبیر و موانع برطرف می‌شد، امروز شاهد چنین وضعیتی نبودیم».(سایت حکومتی انتخاب ۴فروردین)
استاندار مربوطه در همین شرایط برای سرکشی به خانواده‌اش که در خارج کشور به‌سر می‌برند به سفر رفته بود و بنا‌ به گفتهٔ سراج، «استاندار سابق در حال رفتن به مرخصی بوده که سیل جاری می‌شود و مسئولان استان جلسه برگزار می‌کنند و وقتی به استاندار موضوع را می‌گویند پاسخ می‌دهد که اتفاقی نمی‌افتد و آب به سمت دریا می‌رود؛ همه مردم منطقه آق‌قلا اذعان می‌کردند که اگر سیل دست‌کم گرفته نمی‌شد این خساراتها به وجود نمی‌آمد».(همان منبع)
اما این بی‌اعتنایی تنها مربوط به یک یا چند تن از مقامات رژیم یا یک منطقه و استان نیست؛ یک پدیدهٔ عام و رایج است که ریشه در ماهیت این رژیم دارد.
در جریان جنگ و دعوای باندی یکی از کارشناسان محیط‌زیست رژیم به نام اسماعیل کهرم در رابطه با نابودی جنگلها فاش می‌کند که «یکی از مسئولان محیط‌زیست چند ‌روز پیش در مصاحبه‌ای گفت: «۴۰۰هکتار جنگل که چیزی نیست و جبران می‌شود» ببینید! ۴۰۰هکتار جنگل از بین رفته است و ایشان بدون این‌که بداند، جنگل چه ارزشی دارد و ۴۰۰هکتار یعنی چه، به‌راحتی از از بین رفتن ۴۰۰هکتار جنگل حرف می‌زند. انگار ‌نه‌ انگار که یک فاجعه محیط‌زیستی اتفاق افتاده است که این عمق فاجعه را نشان می‌دهد». این کارشناس حکومتی این وضعیت را ناشی از آن می‌داند که «غیرمتخصص‌ها را روی کار می‌گذاریم». اما برای این‌که کسی بداند از بین رفتن ۴۰۰هکتار جنگل مهم هست یا نه یا سیلابی که در شهر جاری می‌شود خودش راه دریا را در پیش می‌گیرد یا نه؟ لازم نیست که آدم متخصص محیط‌زیست باشد، بلکه کافی است دلش فقط کمی برای این میهن بتپد و فقط کمی درد مردم را داشته باشد؛ در حالی که جماعت حاکم در شرایط بحرانی کنونی دردشان این است که هر چه می‌توانند غارت کنند و هر چه زودتر بار خود را ببندند و به خانوادهٔ خود که به خارج کشور فرستاده‌اند بپیوندند.
نمود دیگری از این بی‌دردی و بیگانگی با مردم و رنج آنها را در جواب علی لاریجانی، رئیس مجلس ارتجاع، به یک زن مصیبت‌زده می‌توان دید. وی که ظاهراً برای نشان‌دادن به‌اصطلاح همدردی با مردم سیلزده به منطقه سفر کرده بود در پاسخ شکوه و شکایت زن هموطنی که خانه و هستی خود را از دست داده و درخواست کمک دارد، با بی‌اعتنایی می‌گوید: «فعلاً که سالمی!».
آثار این سرشت ضدمردمی و بیگانگی با درد و رنج مردم، هم در زمینه‌سازی و بروز فجایع زیست‌محیطی و هم پس از وقوع حوادث طبیعی به‌وضوح نمایان است و عملکرد مقامهای رژیم، به آثار این‌گونه حوادث ضریب می‌زند. در همین سیل اخیر، فریاد مردم به آسمان بلند است که نهادهای حکومتی از اختصاص کمترین امکانات از قبیل لودر و بیل مکانیکی برای هدایت جریان سیلاب از خانه‌های مردم به نقاط دیگر سر باززده‌اند و حتی از گذاشتن وسایل ابتدایی مانند بیل و کلنگ یا کیسه شن در اختیار سیلزدگان حتی پس از ۴روز از وقوع سیل خبری نیست و هیچ نهاد حکومتی نظامی و غیرنظامی نیست که به یاری و نجات کسانی که گرسنه و تشنه و نگران، در محاصره سیلاب، بر بامهای خانه‌هایشان شب را به صبح می‌رسانند، بشتابد. مردم سیلزده در برابر دوربین‌ها تأکید می‌کردند که هر کار امدادی که در حال انجام است، تنها توسط خود مردم تدارک دیده شده و به مرحله اجرا در آمده و هر گونه امدادی تنها توسط هموطنان صورت گرفته است.
در این میان مشاهدهٔ فیلم ارسال کمکهای مردمی و پر کردن کامیونها توسط مردم زلزله‌زده سرپل ذهاب و استان کرمانشاه که بسیاری از آنها خودشان هنوز با حداقل وسایل زندگی در زیر چادر یا در کانکسهای حلبی روزگار می‌گذرانند، اشک غرور و افتخار از دیدگان هر انسانی سرازیر می‌کرد و این نجوا را بر لبها جاری می‌کرد که سزاوار نیست چنین مردمی در زیر حاکمیت چنان سفلگانی باشند!

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar