این روزها موضوع دلبستن به اروپا مجددا به یک موضوع جدی روی میز نظام تبدیل شده است.
آیا رژیم واقعا در انتظار یک راهگشایی از سوی اروپا است؟
چرا پس از یک سال و نیم خروج آمریکا از برجام، هنوز اروپا نتوانسته چیزی کف دست رژیم بگذارد؟
چرا رژیم از یکطرف از گام سوم کاهش تعهدات برجامی صحبت میکند و از طرف دیگر خطرات جدی آن را پیاپی به یکدیگر گوشزد میکنند؟
نگاهی به تحولات اخیر
روز دوشنبه ۱۱شهریور عراقچی به فرانسه رفت، همزمان خبرهایی درباره رابطه با اروپا در محافل رژیم شنیده میشود،.
همه اینها نشان میدهد که رژیم همچنان به اینکه راهی از اروپا برایش باز شود دل بسته است و این مطلبی نیست که پنهان کنند.
برای نمونه یک کارشناس حکومتی به نام علی بیگدلی اخیرا وضعیت خطرناک اجتماعی و خطر قیام را یادآوری کرد و گفت: «مواظب باشین، فردا با بازگشایی مدارس و دانشگاهها، بهویژه در تهران و زنده شدن شهرها یک زندگی جدید شروع میشه که مردم توقعات جدید دارن. دولت هم که در شرایط کنونی توان پاسخگویی نداره، بنابراین خروجی این وضعیت شرایط خطرناکیه».
همین کارشناس حکومتی حتی نسبت به اجرایی کردن گام سوم هم هشدار داده و میگوید:
«ترس ما از این است که اگر گام سوم را عملی کنیم، وضعیت ما بسیار خطرناک و کار ما نیز بسیار سخت خواهد شد. اگر در گام سوم، پا را فراتر از غنیسازی بیش از ۲۰درصد بگذاریم، برای ایران عواقب خطرناکی دربرخواهد داشت».
او سپس مکانیسم این وضعیت خطرناک را توضیح داده و اضافه میکند: «اینکار اول اروپا را از ما دور خواهد کرد و سپس پرونده ما به شورای امنیت میرود و به زیر فصل ۷ خواهیم رفت».
روزنامه آرمان هم با نگرانی نوشت: «با سر بریم سراغ مذاکره، اون هم از طریق اروپا. در مورد گام سوم هم میگه حواستون هست که اگر وارد غنیسازی ۲۰درصد بشیم معناش بازگشت به سال ۹۱ هست و تحریمهای جهانی و بازگشت به ذیل فصل ۷ منشور ملل متحد و خطر جنگ نظامی علیه نظام»؟
برداشتن گامی که خطرناک میدانند
اکنون باید پرسید چرا رژیم بهسمتی میرود که خودشان هم اذعان میکنند خطرناک است؟! پاسخ البته روشن است زیرا رژیم یا باید بهسمت مذاکره برود که البته کار خطرناکی است. یا باید خط رویارویی را برود که در این صورت البته نیاز به کاهش گامهای برجامی نیست بلکه خروج مستقیم از برجام است.
همان خطی که در خرداد ۹۵ خامنهای داد و گفت: « اگر آمریکا از برجام خارج بشه، ما اون رو آتیش میزنیم».
درماندگی بر سر دوراهی
اکنون رژیم در وضعیتی است که توان تصمیمگیری در هیچیک از این ۲مورد را ندارد زیرا پیامدهای هر دو راه برایش غیر قابلتحمل است.
رفتن مستقیم سراغ مذاکره همان تنزل بیپایانی است که خامنهای تشریح کرد! کما اینکه در همین روزها سرکردگان نظام اقرار میکنند حرف اروپا با ما این است که مستقیم برویم سراغ برجامهای ۲-۳-۴ یعنی موشکی، منطقهای، غروب هستهای و... و این یعنی پایان کار نظام حداقل در وضعیت فعلی!
و چنانچه رژیم مستقیم بهسمت خط رویارویی با شاخص خروج از برجام برود به قول خامنهای «لهمون میکنن!» یعنی روند افزایش فشارها با شدت بسیار بالاتر ادامه خواهد یافت.
کما اینکه دیده میشود در همین شرایط فعلی نیز رژیم آنچنان به نقطه خفگی اقتصادی رسیده که روز یکشنبه ۱۰ شهریور عراقچی گفت: «ماموریت وزارتخارجه باز کردن راه تنفس در برابر تحریمهاست»!
کدام وزارتخارجه؟
یا ظریف گفت: «من و قاسم سلیمانی کاملا همسو و هماهنگ هستیم. من هر کاری میکنم خطوطی هست که رهبری داده و...».
معنی این حرف یعنی اینکه: خفگی آژیر مرگ را برای همه نظام بهصدا درآورده، یعنی شخص خامنهای هم در بیراهحلی دربهدر دنبال این است که بلکه راهی برای «نرمش قهرمانانهای!!» جدید پیدا شود و بهقول عراقچی «راهنفس» برای نظام کمی بازگردد.
بنابراین در شرایط کنونی مختصات رژیم در چنین وضعیتی است. اینکه گفته میشود:
بنبست یا بحران بیراهحلی، یعنی همین! موید این استدلال هم سکوت معنادار خامنهای تا این لحظه است. درحالیکه اگر تمامیت رژیم در بیراهحلی در چنین نقطه خطرناکی نبود، در حالیکه این وضعیت موج بحرانی شدید را درون نظام ایجاد کرده، خامنهای باید وارد میشد و هم به باندهای نظام دهنه میزد، هم یک راه مشخص را نشان میداد. فرضا مانند مذاکره یا رویارویی!
اما در حالیکه نمیتواند راه مشخصی نشان بدهد، در عین حال همین بنبست خودش را هم در چنان نقطه ضعیفی قرار داده که توان دهنهزدن به باندهای درونی نظام را هم ندارد.
توقعات از اروپا و شانس تحقق آنها
اکنون باید دید آیا توقعات رژیم از اروپا واقعی است یا نه؟ یا چند درصد؟!
چرا که ما در یک دنیای واقعی هستیم. در دنیای کنونی هم، در بعد سیاسی-اقتصادی حرف آخر را تعادلقوا میزند.
خب صرفاً از بعد اقتصادی اگر نگاه کنیم، یکبار تونی بلر، نخستوزیر وقت انگلیس، گفت فاصله آمریکا از کشورهای بعد از خودش ۲۷برابر است!
در چنین وضعیتی در اروپا نیز ۲رویکرد وجود دارد:
یک رویکرد سیاسی، یک رویکرد اقتصادی.
رویکرد سیاسی که اساسا توسط دولتهای اروپایی اتخاذ میگردد، در رابطه با برجام و حفظ آن است.
اما برای رژیم، برجام یعنی رفع تحریمها، مشخصا هم همانطور که ظریف گفت: رفع تحریمهای نفتی و بانکی.
اما خرید نفت و معاملات بانکی در اروپا که اساسش دست دولتها نیست. دست شرکتها و بانکهاست.
در این میان هرچند موضع سیاسی کشورهای اروپایی حفظ برجام است، اما از بعد اقتصادی هیچ شرکت و بانکی حاضر نیست با رژیمی وارد معامله شود که این معامله ریسک تحریم شدن توسط آمریکا را در پی داشته باشد!
روز دوشنبه ۱۱شهریور یک کارشناس حکومتی: «اروپاییها جرات نمیکنند با آمریکا طرف شوند، چون مهمترین بنگاههای مالی و صنایع موجود در اروپا، مستقل از دولتهایشان هستند، آمریکا بازار مزایده و مناقصه آنها را به اروپاییها نمیدهد».
گواه این وضعیت هم نگاه به یکسال و نیم گذشته است. مگر قرار نبود پس از خروج آمریکا از برجام، اروپا سازوکار مالی راهانداخته و امکان دورزدن تحریمها را به رژیم بدهد؟ اکنون باید پرسید: راستی چه شد؟
یکسال گذشت نهتنها خبری از سازوکار اروپا نشد، بلکه آن را منتفی کردند و بهجایش اینستکس را آوردند که مدارها پایینتر بود. همان اینستکس هم تا این لحظه ۶ماه است که در حداقلها اجرایی نشده و تنها ۲روز پیش موگرینی گفت: «هنوز زمان بسیار زیادی میبره تا عملی بشه»!
حتی امروز جهان صنعت نوشت: «در این مدت اینستکس بهانه وقتکشی اروپا قلمداد شد و هیچوقت بعد اجرایی پیدا نکرد».
رژیم میخواهد، شرکتهای اروپایی حاضر نیستند!
اکنون وضعیت به این شکل است که رژیم برجام و اینستکس را برای بازشدن راهنفسی در تحریمها میخواهد، اما از سوی دیگر میگوید شرکتها حاضر به معامله با رژیم نیستند. یعنی عملا برجام مادهای ندارد. با این اوصاف باید پرسید پس چرا رژیم اینچنین دنبال برجام است؟ تا آنجایی که حتی عراقچی را هم روانه فرانسه کرد!
در این مورد باید توجه داشت که یکوقت ما درباره یک سیستم، دولت یا حکومتی صحبت میکنیم که در فاز فرارونده عمر خودش قرار دارد و پایههایی محکم دارد. پس حتما در برابر هرگونه مشکل و تضاد و بحران میتواند راهحلی پیدا کند. فرضا مانند دولت دکتر مصدق که وقتی بهعلت سیاستهای استعماری در تنگنای نفتی قرار گرفت و دچار کسری بودجه شدید شد، به مردمش مراجعه کرد و از پشتوانه مردمیاش استفاده کرد و اوراق قرضه فروخت تا توانست بحران را با موفقیت پشتسر بگذارد.
اما این رژیم چه پایهای دارد؟ مردم؟ انسجام درونی؟ پشتوانه خارجی یا...؟
اگر وضعیت رژیم در یک مثلث ترسیم شود، یک گوشه این مثلث مردم هستند که حرفشان با این رژیم سرنگونی است. پس اتفاقاً یکی از نقاط ضعفش قرارداشتن بر روی گسلهای اجتماعی است(همان که خامنهای گفت مواظب باشید تبدیل به زلزله نشود!).
یک گوشه دیگر هم وضعیت جهانی رژیم است که در شدیدترین انزوا قرار دارد.
راس این مثلث هم یک آلترناتیو منسجم و قدرتمند دارای پایگاه گسترده داخلی با کانونهای شورشی و اعتبار بالای جهانی با اشرف۳ قرار دارد و گردهمایی عظیمی که اخیرا برگزار کرد.
همان که اخیراً آخوند رئیسی جلاد میگفت: «الآن کار بهجایی رسیده که اینها دفترشون کنار کاخ سفیده»!
و خبرگزاری مهر آخوندی هم میگفت: «مجاهدین پشت هر بحران اجتماعی علیه نظام هستند و در کمین هم هستن هر خبری بشه اون رو بهسمت براندازی سمت و جهت بدن»!
طبعا چنین رژیمی با این مثلث بحران، یا در واقع مثلث مرگ، چکار میتواند انجام دهد؟
مذاکره و رویارویی مطلق هم که هرکدام سرعت پرتابشدن رژیم به پرتگاه را شتاب میدهند!
به همین علت هم هر روز به یکسو دست دراز میکند؛ یک روز به چین و روسیه، یک روز هم به اروپا.
اما بههرحال آن تناقض بنیادین سر جای خودش هست. تناقضی که نشان از بیراهحلی دارد. بیراهحلی برای یک سیستم هم یعنی نابودی در برابر تضادهای پیشرو.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar