måndag 2 september 2019

وقتی «مکانسیم ماله» وزیر خارجه آدم‌خوار ملایان شکست می‌خورد!


روز یکشنبه ۱۰شهریور ظریف به‌صحنه آمد و با تأکید بسیار زیاد گفت قاسم سلیمانی و حسن نصرالله پشت من هستند. او تلاش داشت بگوید بین خودش و قاسم سلیمانی هیچ فرقی نیست.
اما چرا؟
مگر این نکته به‌ویژه در بعد بین‌المللی به‌ضرر کل نظام نیست؟
نکته دیگر این‌که در شرایط فعلی چرا خامنه‌ای وارد نمی‌شود و هیچ موضعی نمی‌گیرد؟
ظریف رابطه‌ خود و پاسدار سلیمانی را این‌گونه بیان کرد که: «من و سردار سلیمانی هیچ وقت این دوگانگی را احساس نکردیم. ما بیش از ۲۰سال است که از نزدیک با یکدیگر کار می‌کنیم».
ظریف سپس توضیح داد چگونه از زمان جنگ آمریکا در افغانستان که به‌نمایندگی از رژیم در حال مذاکره با آمریکا بوده، این مذاکره را با هماهنگی کامل با قاسم سلیمانی پیش می‌برده است. بعد هم گفت تا همین لحظه هم هفته‌ای یکبار نشست هماهنگی با قاسم سلیمانی دارم.
ظریف همچنین تأکید کرد تمام سیاست‌هایی که پیش می‌برد با اطلاع و اجازه خامنه‌ای است. وی به‌طور مشخص گفت: «ما اطلاعاتی را که داریم امانت می‌دانیم و خدمت خامنه‌ای ارائه می‌کنیم. در حد توانمان هم تلاش کردیم تمام رهنمودهای ایشان را اجرا کنیم و هر وقت هم که نتوانستیم دلایل آن را گزارش دادیم؛ یعنی این‌طور نبوده است که تلاش کنیم آن را بپوشانیم».
بعد هم به حملات صدا و سیمای رژیم به خودش و باندش اشاره کرده و تلاش نمود با حملهٔ متقابل پاسخ آنها را بدهد.

سود و زیان یک اعتراف

این‌که ظریف بگوید من و قاسم سلیمانی یکی هستیم و حتی حسن نصرالله را هم کنار خودش می‌گذارد طبعاً برای کلیت رژیم ضرر دارد، چرا که به‌هرحال خط رژیم طی ۶سال گذشته این بوده که با مانور اعتدال مقداری جلوی ضرب بحرانهای خارجی را بگیرد. اما اکنون و با این حرفهای ظریف تیر خلاص به این مانور می‌زند! علت چنین فاش‌گویی‌هایی چیست؟
گرچه مانور شیادانه اعتدال و اصلاحات خیلی وقت است تیر خلاص خورده و از دور خارج شده است، به‌ویژه که در قیام ۹۶ مردم شعار دادند «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا».
۲هفته پیش نیز همگان شاهد بودند بعد از تظاهرات هواداران مجاهدین و تخم‌مرغ‌هایی که هیات ظریف در اسکاندیناوی خورد، آنجا نیز ظریف ماسک از چهره خود کنار زد و به سرشت آدم‌خواری نظامش اعتراف کرد.
با این‌همه این نکته هم درست است. چرا که حرفهای اخیرش اعتراف رسمی و همه‌جانبه به این واقعیت است که تمام داستان اعتدال یک مانور شیادانه بوده و با دست خودش ماسک را کنار می‌زند.

مهم‌ترین نکات سخنان ظریف

ظریف در سخنان یکشنبه‌اش ۴نکته را برجسته کرد:
یکم: افتادن ماسک از چهره‌ خودش و برملا شدن ماهیت تروریست و آدمکش خودش و باندش
دوم: تأکید بر این‌که خامنه‌ای پشت تمام سیاست‌های ظریف و باندش است
سوم: شدت یافتن بحران درونی رژیم
چهارم: کفگیر نظام(به‌ویژه در بعد اقتصادی) حسابی به ته دیگ خورده که اکنون عده‌ای به‌شدت در پی مذاکره هستند.

علت فاش‌گویی ظریف؟

با این فاش‌گویی‌های ظریف باید مطمئن شد که یک نیاز و ضرورت بالاتری وجود دارد که ایجاب می‌کند بیاید و چنین حرفهایی بزند.
روشن است که او گاف نداده بلکه در یک مصاحبه مفصل با یک سناریوی کارشده آمده و این حرفها را زده است.
و در یک‌کلام پذیرفته برای یک «ضرورت بالاتر» هزینه این ضرر و زیان برای کل نظام را بپردازد.

«ضرورت بالاتر» چیست؟

آن ضرورت بالاتر برخاسته از وضعیت به‌شدت خراب و بحران اوج‌گیرنده نظام است.
در شرایط فعلی نظام در همهٔ‌ پهنه‌ها دچار بحرانهای جدی است.
در زمینه اجتماعی با جامعه‌ای جوشان و آمادهٔ ‌ انفجار روبه‌رو است. ۲-۳روز پیش بیگدلی، یک کارشناس رژیم، گفته بود احتمالاً نظام به‌دنبال مذاکره و زهرخوری‌های بعدی است، چرا که با آغاز مهرماه پیش‌بینی‌ها افزایش جدی اعتراضات اجتماعی را نشان می‌دهد.
در پهنهٔ درون نظام هم جنگ شدید باندی برقرار است. همین حمله‌های ظریف به باند دلواپسان، داستان چنگ کشیدن آملی لاریجانی و آخوند یزدی به یکدیگر، مصادیق بارز این جنگ هستند.
در زمینهٔ اقتصادی هم که خودشان از فروپاشی اقتصادی صحبت می‌کنند. شاخصش هم گزارش بانک مرکزی رژیم است که می‌گوید نقدینگی به ۲هزار تریلیون تومان رسیده است.
انزوای جهانی و تحریم‌ها هم که جای خود داشته و نیاز به گفتن ندارد.
حتی این بن‌بست تا آنجا تاثیر داشته که طی هفته گذشته ظریف و روحانی با سفرهای متعدد و فاش‌گویی‌های روحانی برای مذاکره، موج جدید بحران درونی نظام را تشدید کرد تا بلکه بتوانند مقداری نفت بفروشند، اما آخر هفته هیچ نصیب و دستاوری نداشتند!

وضعیت جدید صحنه سیاسی

جدیدترین تحولات صحنه سیاسی ایران را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد:
۲فقره تحریم آمریکا بر نهادهای رژیم(تحریم کشتی آدریان دریا - چند فقره تحریم نهادهای وابسته به حزب‌الشیطان)
بعد هم که موگرینی گفت: «اینس‌تکس هم حالا‌حالاها عملی نمی‌شود»!
به همین علل باید حرفهای یکشنبه ظریف را در این بستر بحرانی ارزیابی کرد. یعنی روشن است روحانی ظریف را در چنین بن‌بستی در‌به‌در دنبال راه‌کار می‌فرستد تا شاید بتوانند راه‌نفسی برای اقتصاد در حال خفگی نظام پیدا کنند. کما این‌که عراقچی روز شنبه ۹شهریور گفت: «یک وظیفه و مأموریت سنگین وزارت امور خارجه مقابله با تحریم‌ها و بازکردن راههای تنفس برای فروش نفت و تأمین ارز است».
اکنون باید پرسید:
آیا این بازکردن راه نفس جز با طی کردن مسیر مذاکره مقدور است؟

مانع چیست؟

در چنین شرایطی ظریف وارد شده و می‌گوید اگر من خط مذاکره را می‌خواهم پیش ببرم، با قاسم سلیمانی هماهنگ هستم ضمن این‌که شخص خامنه‌ای هم پشتم است.
آنجایی‌که ظریف از این صحبت می‌کند که من مجری خطوط رهبری هستم: «من همواره گفته‌ام که ما عین ماوقع تحولات را به رهبری گزارش می‌دهیم. همه جزئیات درباره این‌که ایشان چه مواقعی به مصلحت می‌دانند که اظهارنظر کنند، چه مواقعی اظهارنظر نکنند، چه مواقعی اظهارنظرهای ایشان کلی و در چه موضوعاتی اظهارات ایشان دقیق، عملیاتی و جزیی بوده است، در اسناد ثبت شده است».
به این ترتیب ظریف می‌گوید: همه چیز با اطلاع و خط و خطوط خامنه‌ای است.
اما از آن‌طرف هم باند رقیب ول‌کن ماجرا نیست! آنها متقابلا می‌گویند مگر خامنه‌ای نگفت مذاکره سم مهلک است؟ پس چرا دنبال مذاکره هستید؟ چرا مانند قاسم سلیمانی نیستید؟(برای همین ظریف اصرار دارد بگوید مثل قاسم سلیمانی است و با او هماهنگ است!)
اکنون این وسط شدت بحران در نقطهٔ  خامنه‌ای به‌شدت بارز شده است.
چرا که در حالی‌که هر کدام از دو باند یک گوشهٔ قبایش را می‌کشند؛
یکی می‌گوید مذاکره!
و دیگری می‌گوید مذاکره یعنی تسلیم!
و در این میانه خامنه‌ای قرار گرفته که نمی‌داند چکار کند!
چرا که هر یک از دو مسیر، به گفتهٔ خودشان یا مرگ است یا خودکشی از ترس مرگ!
علت این‌که در رژیم بحران به‌شدت اوج گرفته، اما خامنه‌ای تا این لحظه خفقان گرفته و حرف نمی‌زند، همین بن‌بست و بی‌راه‌حلی مرگبار است.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar